اختلال هراس
ترجمه: هراير دانليان-روانشناس بالینی
اختلال
هراسی یک مشکل بزرگ سلامتی می باشد (Barlow 97) و یکی از متداول ترین
اختلالات روانپزشکی در آمریکا. نرخ شیوع آنرا در بین مردم عادی، از 3 تا 6
میلیون نفر تخمین زده اند. (سایبرت 1999)
نرخ شیوع در جمعیت بالینی تقریبا" 10% جمعیت گزارش شده است. (راج، کروبه و داگون 1993)
در
این اختلال شدت نشانه ها احتمال دارد کاهش و افزایش یابد و اگر اختلال
مداوا نشود، حاد می شود و بشدت کیفیت زندگی فرد را از طریق در خطر انداختن
بهداشت روانی کاهش می دهد. مانند خطر بالای ابتلا به افسردگی شدید و شدت
مصرف مواد. (آگراس 1993، دیولاک و دیگران 1990)
در
اختلال هراس احتمال اقدام به خودکشی افزایش می یابد. مشاهدات نشان داده
است که افراد مبتلا به اختلال هراس 5 مرتبه بیشتر از دیگران در خطر اقدام
به خودکشی قرار دارند. افراد مبتلا به سومصرف مواد، افسردگی یا اختلالات
شخصیت نیز در خطر ابتلا به اختلال مزمن می باشند.(باودن 1992). مارگراف،
بارلو، کلارک و ترلچ 1993) شربورن ، ولز و جاد 1996)
تشخیص
و درمان موثر و سریع اختلال و هراس می تواند به کاهش مزمن بودن این اختلال
کمک کند. درمان موثر اختلال و هراس ممکن است به کاهش شیوع گذرهراسی هم
منتج شود. (مایکلسون، مارچیونه، گرین والد، تستا 1996)
افرادی
که از نشانه های متعدد و فراوان رنج می برند ممکن است هم از طریق درمان
داروئی و هم از طریق متخصص بهداشت روانی به دنبال تسکین باشند. این نشانگان
را میتوان از منظر بهداشت روانی یا پزشکی یا روانپزشکی درمان کرد مانند
دارو درمانی روانپزشکی ، درمان پزشکی یا هرگونه از درمان های دیگر. نتایج
تحقیقات ترکیبی از درمان شناختی-رفتاری و درمان با داروهای روانی حمایت می
کند. (بی میش و دیگران 1999، گورمن و کاپلان 1993، موسسه ملی سلامتی “NIH”
1991)
درمان هراس
وجه مشخصه اصلی اختلال هراس، وقوع دوباره و تکرار شونده حمله هراس می باشد.
حملات
با دوره های ناگهانی ترس و هراس شدید همراه می باشد. آنها می توانند مستقل
از تشخیص های پزشکی یا روانپزشکی خاص اتفاق بیفتد، بر خلاف حملاتی که
همراه با اختلالات اضطرابی دیگر می باشند .(این حملات هراس بدون ارتباط با
محرک های خارج اتفاق می افتند.)
مطابق
با DSM-IV ، نشانگان رایج یک حمله، کوتاه شدن تنفس، سرگیجه، تپش قلب، ترس
از مردن می باشند و حداقل تجربه کردن تعدادی از این نشانه ها برای تشخیص
اختلال هراس لازم می باشد. فرد باید پس از یکی از این حملات هراس و به مدت
یک ماه نگران اتفاق افتادن حمله بعدی باشد. حملات وحشت زدگی از فردی به فرد
دیگر براساس فراوانی، شکل و شدت متفاوت می باشند و گاهی معالجه کامل حملات
هراس از طریق یک نوع درمان خاص ممکن نیست.
مداخلات شناختی - رفتاری
تکنیک
های درمان های شناختی و رفتاری در درمان اختلال هراس موثر شناخته شده اند
(12) با وجودیکه بیان قطعی این موضوع که ترکیب چه تکنیک هایی با یکدیگر
بهتر می باشد، زود می باشد، ولی تحقیقات بر سودمندی برخی ترکیبات مانند
دوباره ساخت دهی شناختی، درمان شناختی متمرکز، آموزش هراس ، کنارآمدن تخیلی
(ذهنی)هدایت شده، آموزش نفس کشیدن و کنترل تنفسی ، درمان مواجه احشایی و
تلقیح حمله هراس متمرکز می باشند.
مداخلات شناختی
انواع
گوناگونی از مداخلات شناختی در درمان اختلال وحشت زدگی موثر تشخیص داده
شده اند. اساس این مداخلات براین فرضیه متکی می باشند که تحریفات شناختی و
تفسیرهای اشتباه فاجعه آمیز از هراس باعث تداوم اختلال می شوند. هر چه فرد
بر این شناختهای اشتباه تمرکز کند نشانه های حمله بدتر می شود . (12) تحریف
های شناختی متداول شامل این باور می باشد که فرد خواهد مرد، دچار حمله
قلبی شده است، هوشیاری را از دست می دهد یا دیوانه می شود. چنین تحریف هایی
بشدت بین افرادی که دچار اختلال هراس هستند، شایع می باشند.
بعلاوه،
شواهدی وجود دارند مبنی بر اینکه افرادی که حملات هراس شان را بیشتر به
مشکلات پزشکی فاجعه آمیز نسبت می دهند تا به آشکار شدن ساده اضطراب، بطور
معنی داری حملات سریع تر گذر هراسی را تجربه می کنند. بنابر این ، مداخلات
شناختی که به فرد برای دوباره تفسیر کردن نشانگان بدنی حملات هراس کمک می
کنند جز مهمی در مداوای اختلال هراس می باشند.
دوباره ساخت دهی شناختی
دوباره
ساخت دهی شناختی عبارت است از ترکیب تکنیک های شناختی و مبتنی است بر روش
آموزش گفتار خود-کنارآمدن (میچن بائوم 1977) و شناخت درمانی بک . در این
درمان افرادی که دچار اختلال هراس می باشند را تشویق می کنند تا عقلانی
بودن باروهایشان را مورد سوال قرار دهند و هر گاه مناسب باشد، افکارشان را
تغییر دهند (کلارک 1986)
درمان
با شرح شناختی حمله شروع می شود. به افراد آموزش داده می شود که افکار
منفی قابلیت افزایش اضطراب را دارند، در صورتیکه کنار آمدن و افکار انطباقی
می توانند آنرا کاهش دهند. گفتار-درونی که همراه با بیانات محکوم به شکست
می باشند، با بیانات مولدتری جایگزین می شود.(میچن بوم 1977) به افراد دچار
اختلال هراس تعلیم داده می شود تا افکار منفی شان را تغییر دهند ، مانند "
من نمی توانم با این احساس هراس کنار بیایم" به افکار مولد مثبت تر مانند
"من می توانم با اضطراب کنار بیایم" (ودل ، بارلو و ابراین 1974) این
اظهارات خود-کنارآمدن ابتدا" به عنوان تمرین در طول جلسات درمانی قبل از
اینکه در موقعیت های بیرونی بکار روند، بیان می شوند . در طول جلسات، از
مراجع خواسته می شود تا این اظهارات خود-آموزشی مثبت را بیان کنند و
درمانگران هم پس خوراند و بیانات همسان دیگری را آمـــاده می کنند (وفارت
1993) . استفاده از دفتر وقایع روزانه، که در آن مراجعان می توانند افکار
منفی را که با آنها در هنگام حمله مواجه می شوند را یادداشت کنند، می تواند
کمک سودمندی برای درمان باشد (کلارک 1986)
در
موقعیت هایی که مشاهده می شود الگوهای افکار غیر منطقی با اضطراب همبسته
می باشد، تلاشها می توانند در تغییر الگوهای افکار ناسازگارانه هسته ای
متمرکز شوند حتی اگر ابتدا" این الگوی هراس و حمله های همبسته بنظر نیاید.
(بک، لایک و بوهنرت 1974) برای مثال، مراجعانی که فکر می کنند همه کارها را
باید به بهترین نحو انجام دهند ممکن است اینگونه تشخیص دهند که اختلال
هراس شان از طریق بوجود آودرن احساس عدم کنترل می تواند باعث فرسایش عزت
نفسشان شود. (ودل و دیگران 1984)
نگرشهای
منفی نسبت به خود را می توان به دوباره اسناد داد به درک فرد از اختلال
هراس که این درک می تواند در کاهش ناامیدی و افسردگی که اغلب همراه با
اختلال می باشند موثر باشد (آلفورد،فری من ، بک و رایت 1990)
در
نهایت، متوقف کردن تعبیرهای فاجعه آمیز، تکنیک های متوقف کردن تفکر و
تکنیک های حواس پرتی بیشتر مواقع در میان تکنیک های دوباره ساخت دهی شناختی
قرار داند (آگراس 1993)
در
این موارد، مراجعان را تشویق می کنند تا عملی انجام دهند تا بتوانند
خودشان را از تمرکز بر افکار منفی خلاص کنند. ترغیب کردن مراجعان به ریختن
آب به صورتشان، بستن و زدن نوار به مچ دست یا فریاد بلند زدن تمام روشهایی
هستند که می تواند دایره افکار منفی را باز کند.
تحقیق
نشان می دهد که دوباره ساخت دهی شناختی درمان سودمندی است در کاهش حملات
هراس (کلارک1986، کلارک بلکوسکیر، همکن و به لدر 1991، مارگراف و اشتایدر
1991 ، ودل و دیگران 1984) اظهارات خود-کنارآمدن، تغییر جریان افکار
ناهنجار و تکنیک های متوقف کردن افکار در درمان اختلال هراس مورد استفاده
واقع شده اند.
درمان شناختی متمرکز
درمان
شناختی متمرکز یا مرکزی، مداخله روانشناختی کوتاه سازمان یافته ای می باشد
که اساس درمان در آن براین مبتنی است که حملات هراس در نتیجه وجود دور
معیوبی می باشد شامل ترس از مصیبتی قریب الوقوع بدنی یا روانشناختی که از
سو تعبیر نشانه های بدنی بر می خیزد. برای شکستن این دور، نشانه های بدنی
باید دوباره تعبیر شوند. تغییر سوتعبیرهای مربوط به احساسات بدنی می تواند
درماندگی همراه با حملات را بطور قابل ملاحظه ای کاهش دهد.
درمان،
با تعلیم مراجعان در باره این مدل شناختی هراس آغاز می گردد. درمانگر
توضیح می دهد که اضطراب عملکرد و نشانه خطر درک شده می باشد و چگونه
سوتعبیرها از این خطر می تواند باعث ادامه نشانه های هراس شود. سپس، مراجع و
درمانگر توالی دقیق احساسات بدنی و سوتعبیرهای فاجعه آمیز فرد را که پیش و
در حین حمله هراس اتفاق می افتد مشخص می کنند. بعد از آن، نشانه های بدنی
در حین جلسات درمانی به کمک کلمات و تصویرهای ذهنی دوباره تولید می شوند.
نشانه های بدنی می توانند به کمک وسایل نیز دوباره تولید شوند، مانند تمرین
کوتاه و شدید برای مثال، مراجعانی که در حین حملات وحشتزدگی دچار سرگیجه
می شوند ممکن است در میان صندلی ها چرخانده شوند. از مراجعانی که احساساتی
مانند از نفس افتادگی یا تپش شدید قلب را گزارش می دهند ممکن است که خواسته
شود تا از پلکان بین طبقات بالا و پایین بروند یا 200 تا 400 میلی گرم
کافئین ببلعند. اگر این نشانه های وحشت زدگی بیشتر از طریق روشها و تکنیک
های جسمانی دوباره تولید شوند تا ذهنی، اصطکاکی که مورد استفاده قرار می
گیرد نمایش احشایی می باشد.
پس
از اینکه نشانه های از طرق مختلف مانند تصور،بیان یا روش های بدنی تولید
می شوند مراجعان ترغیب می شوند تا اعتبار سوءتعبیرهای فاجعه آمیزشان را
آزمایش کنند. به همین دلی به مراجعان آموزش داده می شود تا احساسات بدنی
شان را به علت های متناسب انتساب کنند. اظهارات خود-کنارآمدن جایگزین
اظهارات تحریف شده مراجع که قبلا استفاده می کرده است ، می شود. برای مثال
فکر " دارم دچار حمله قلبی می شوم" جایگزین "تپش قلبم سریع است چون پلکان
را بالا دویدم" یا " تپش قلبم بالا است چون چیزی که مرا می ترساند را تصور
کردم ولی بزودی به حالت عادی برخواهد گشت" می شود.
سالکوسکیز
و دیگران (1991) پیشنهاد کردند که این تمرین در جریان جلسه درمانی با
تمرین روزانه در خانه همراه شود. مراجعان اتفاق افتادن حمله و احساسات مهم
تجربه شده و همچنین هر سوءتعابیر از این احساست و باورها را درهمان زمان،
یادداشت می کنند. تفسیرهای دیگر نیز (پاسخ های عقلانی ) یادداشت می کردند.
در نهایت سوءتعبیرهای فاجعه آمیز برای بار دوم برآورد می شوند، بطور قابل
توجهی نسبت به دفعه اول غیر واقعی تر برآورد می شوند.
تحقیق
نشان داده است که درمان شناختی می تواند حملات هراس را کاملا" درمان نماید
و بصورت قابل توجه ای سوءتعبیرهای نشانه های بدنی را پس از 2 (سالکووسکیز و
دیگران 1991) 4 (آلفورد و دوستان 1990) 8 (بک، سوکول،کلارک، برچینک و رایت
1992) و 10 تا 26 (سوکول و دیگران 1989) جلسه کاهش دهد. شواهد نشان می
دهند که این نتایج در پیگیری های یک ساله تغییر نکرده بودند.
تعلیم هراس Panic Education
تعلیم
هراس بر این فرض استوار است که مراجعان نیازمند هستند تا الگوی شناختی
هراس و ارتباط حملات هراس را با محرک های تنش زا تعارض های زندگی را قبل از
اینکه درگیر مداخلات درمانی خاص شوند را درک کنند. از این جهت تعلیم هراس
به عنوان درمان جداگانه Stand alone در نظر گرفته نشده است بلکه به عنوان
درمان فرعی نسبت به دیگر مداخلات می باشد.
به
افراد مبتلا به اختلال هراس اطلاعات کلی در مورد اختلال هراس داده می
شود. اغلب به صورت گروهی، اطلاعات در مورد اختلال هراس مورد بحث قرار می
گیرند. داشتن شریک در تجارب حملات هراس به افراد کمک می کنند که این را درک
کنند که آنها در این تجربه تنها نیستند. مراجعان با داستان های موفقیت
آمیز در مورد درمان هراس مواجه می شوند. از این رو در آموزش هراس اطلاعات،
حمایت و تشویق به عنوان اولین قدم در درمان این اختلال هراس می باشد.
(بوردن ، کلام و سالمون 1991)
کنار آمدن ذهنی هدایت شده Guided Imaginal Coping
در
کنار آمدن ذهنی هدایت شده (مشابه درمان شناختی متمرکز است) مراجعه در معرض
نشانه های بدنی هراس قرار میگیرد تا استناد دادن دوباره سوتعبیرها را یاد
بگیرد. این در معرض قرارگیری از طریق تخیل موقعیت بدنی و محرک های شناختی
همراه با حملات هراس انجام می گیرد. (واتکینز Sturgis و Clum 1918) .
محرک های تصور شده با گزارش مراجع از احساسات واقعی بدنی و ذهنی خود درحین
حمله هراس مقایسه می شود. برای مثال، تقلید کردن از فاجعه های بدنی مراجعان
ممکن است تصور کنند که دچار حمله قلبی شده اند، دارند ضعف می کنند، دارند
خفه می شوند، دارند دیوانه می شوند، احساس حقارت یا درماندگی می
کنند.(اتاویانی و بک 1987)
سپس
درمانگر به مراحع آموزش می دهد تا تدابیر کنار آمدن شناختی را یاد بگیرد
تا با این نشانه ها کنار بیاید. برخلاف درمان شناختی متمرکز، این تدابیر
کنار آمدن می توانند هر تکنیک شناختی یا رفتاری ای باشد که مراجعان آنرا
برای فائق آمدن بر نشانه شناسی کردن شان سودمند می یابند و تنها نیازمند
است تا نشانه های بدنی را دوباره تعبیر کند. تدابیر کنارآمدن مانند
آرمیدگی،دوباره ساخت دهی شناختی و تنفس اصلاحی Correction breathing همه
برای درمان اختلال هراس همراه با کنار آمدن تصویری هدایت شده بکار رفته اند
(بوردن، Clum و سالما 1991) از این تکنیک در مقالات درمان هراس به مانند
تکنیک Stand-alnoe حمایت نشده است. شواهدی وجود دارد که به هر حال ممکن است
این روش جز موثری باشد در هنگامیکه با روشهای شناختی و رفتاری دیگری ترکیب
شود (بوردن و دیگران 1991)
مداخلات رفتاری
چندین
نوع از مداخلات رفتاری در درمان اختلال هراس سودمند تشخیص داده شده اند.
مدل رفتاری اختلال هراس اساس بر الگوی شرطی سازی کلاسیک می باشد. با وجود
اینکه این الگو بصورت اختصاصی برای مفهوم سازی علت یابی اختلال هرای سودمند
نبوده است ولی می تواند چگونگی ادامه یافتن اختلال را توضیح دهد. (Beamish
و دیگران 1996) . و لپه 1958 تاکید کرد که هرگاه محرکی مستقل همراه با
اضطراب تجربه شود ممکن است سیر کلی از شرطی شدن آشکار احشایی خلق شود. در
نتیجه پاسخ های مستقل آینده هم توانایی فراخوانی اضطراب را کسب می کنند.
در این مدل ادعا می شود که فرآیندهای بدنی/تنی باعث برانگیختگی خودمختارانه
می شوند و توسط نشانگان فیزیولوژیکی که برانگیختگی و نشانگان اضافی هراس
را تولید می کنند ادامه می یابند. (هیبرت و چشن 1989) گزارش شده است که نفس
نفس زدن (شولمن، کاکس، سوینسون، کوچ، و ریچمن 1994) فعالیت قلبی افزایش
یافته (مارگرافو اتلرس1991) و نشانگان اضافی اضطراب قبل از حمله هراس اتفاق
می افتند. (اولیوت،مارکس،مک نامی و تایوبینا 1989).
برقراری دوباره کمک های فیزیولوژیکی عادی در جهت کاهش نشانه های بدنی، احتمال حمله هراس را کاهش می دهد. (بی میش و دیگران)
تحقیق
نشان داده است نشانه های داخلی که اغلب بطور آزمایشی از طریق نفس نفس زدن
یا تمرین برانگیخته می شوند، می تواند نشانه شناسی را که همراه با حملات
اضطرابی تجربه می شوند را کاهش دهد. (بارلو 1994، کلام و سراس1993 ،
مارگراف و دیگران 1993) مطالعات نشان داده اند که افرادی که در شناسایی و
کنترل آن دسته از نشانه های تنی درونی که می تواند آغازگر حملات هراس باشد
را توانا می باشند ، در کاهش دادن هراس موفق هستند و در نتیجه آماده اجزا
رفتاری درمان اختلال هراس برایشان حمایت گر می باشد.
یکی
از علت های اولیه اختلال هراس نفس نفس زدن در نظر گرفته شده است (هیبرت و
چن 1981) . مدل نفس نفس زدن (HV) اشاره دارد که هراس از الگوهای تنفس
غیرعادی که می تواند باعث نفس نفس زدن مزمن شود ناشی می شود. (میشلسن و
دیگران 1990). وقیتکه از فرد دچار اختلال هراس درخواست می شود که برای دو
دقیقه سریع نفس بکشد، گزارش می دهد که نشانه های شبیه به حملاتشان را تجربه
می کنند این مدل اختلال نفس نفس زدن در
مداخله رفتاری دوباره آموزی نفس کشیدن برای درمان اختلال هراس پایه ریزی
شده است. از این جهت، مداخلات رفتاری که به افراد در کاهش دادن نشانه های
بدنی هراس کمک می کنند اجزای مهم در درمان اختلال هراس می باشند.
آموزش تنفس و کنترل تنفس
آموزش تنفس روش خاصی است برای کند کردن تنفس در حین حملات (رابی و بارلو 1991).
این
روش تنفس عادی و آهسته را ترویج می هد و به مراجعان اثبات می کند که تعداد
فراوانی از احساساتی که در حین حمله هراس تجربه می کنند بیشتر در نتیجه
افزایش تنفس می باشد تا ظهور و آشکارشدن موقعیت های ترس آور. هدف کلی آموزش
دوباره تنفس کاهش نرخ تنفس مراجع می باشد (بیمش و دیگران 1996) کاهش
احتمال نفس نفس زدن و کمتر نمودن این احتمال که مراجع نشانه های
فیزیولوژیکی را فاجعه آمیز تفسیر کند. آموزش دوباره تنفس
(De
Raitne, Rijken گارسن و کرایمات 1989) و کنترل تنفس اساسا" درمانهای
همانندی هستند که بر اساس تئوری نفس نفس زدن در اختلال هراس و مطابق با
فرضیه نفس نفس زدن . مطابق با تئوری نفس نفس زدن مراجعان مبتلا به اختلال
هراس در حین حملات نشانه های بدنی ناخوشایندی را تجربه می کنند که مشابه
هستند با نشانه هایی که از طریق نفس نفس زدن بوجود می آیند، مانند گیجی ،
تپش سریع قلب، دستان سرد، تهوع و از نفس افتادگی. نوشته ها اشاره دارند که
از طریق آموزش دوباره تنفس می توان به مراجعان کنترل حملات هراس را از طریق
اجتناب از نفس نفس زدن هنگامیکه در موقعیت های تپش آور می باشند را آموزش
داد (کراسک و بارول 1993 ، Overhosler 2000 و راپی و بارلو 1998).
در
اولین گام آموزش تنفس از مراجعان خواسته می شود تا نفسهای سریع و عمیق
برای تقریبا" 90 ثانیه از طریق دهانشان بکشند. (کراسک و بارلو 1993)
(آنتونی و سولیسون 2000). سپس از آنان خواسته می شود تا ارزیابی کنند که چه
مقدار از نشانه هایی را که تجربه می کنند شبیه به و متفاوت با نشانه هایی
است که در طول حملات هراس تجربه کرده اند. سپس از مراجعه خواسته می شود که
به کمک مشاور این شباهت ها و تفاوت ها را با دقت شرح دهند. از طریق شناسائی
که به کمک مشاور انجام می گیرد امکان دارد مراجع قادر شود شباهتها میان
بیش نفس کشیدن را حملات هراس تشخیص دهد . نوشته ها ادعا می کنند که
مراجعانی که شباهتی بین نشانه ها ملاحظه می کنند احتمالا" از این درمان
منفعت می برند (کلارک و دیگران 1985).
دومین
قدم این است که به مراجع با جزئیات توضیح داده شود که چگونه نفس نفس زدن
ممکن است باعث حملات هراس شوند. (آنتونی و سوینسون 2000 ، کراسک و بارلو
1993، راپی و بارلو 1988) . این توضیحات شامل بحث در مورد این موضوع می شود
که این تهدید ادراک شده که دور معیوبی را شروع می کند ممکن است هم از محرک
های داخلی و هم خارجی حاصل شود. در حالیکه ممکن است که سازمان دهنده اصلی
حمله ادراک برخی تغییرات بدنی بنظر بیاید، حوادث بیرونی هم ممکن است ماشه
واقعی حملات باشند که بعدا" نشانه های بدنی حمله را باعث می شوند.
در
سومین مرحله آموزش تنفس به مراجعان الگوها و روشهای تنفسی که به آسانی
آموخته می شوند و در موقعیتهای اضطرابی به سرعت فراخوانده می شوند و با
نفس نفس زدن سازگار هستند آموخته می شود. ( کراسک و بارلو 1993)/ تنفس
دیافراگمی تنفس دم و بازدمی و از طریق شکمی از طریق قفسه سینه به مراجع
آموخته می شود . دستان مراجع بر شکمشان قرار می گیرد تا از دم و بازدم صحیح
مطمئن شوند. بارلو و سرین 1988 ، De Ruitern و دیگران 1989 ساندرسون و
ولترلر 1995) .می توان از یک نوار آموزش گام به گام تنفس که شامل شمارش
موزون می باشد و از طریق آن به مراجعان در جلسات درمانی و بعدا" در منزل
آموزش تنفس آرام و منظم داده می شود، استفاده کرد.
راپی
و بارلو (1991) اظهار می کنند که تنفس عادی تقریبا" 10 الی 14 نفس در
دقیقه می ابشد . هرگاه مراجع قادر است 10 بار یا کمتر در هر دقیقه نفس بکشد
، تشویق می گردد تا تمیریناتش را باهمین سرعت ادامه دهد. این شیوه تنفسی
در زندگی روزمره مکررا" تمرین می شود تا مراجع بتواند بدون یک نوار آرام و
منظم نفس بکشد. مرحله آخر آموزش شاملی آسیب سازی یا مواجهه احشایی می باشد .
جایی که مراجعان نفس نفس می زنند تا نشانه های هراس را تجربه کنند و نشانه
های ناخوشایند را به سرعت از طریق تنفس آرام و منظم تحت کنترل در بیاورند.
(گارسن و دیگران 1992).
تحقیق
نشان می دهد که آموزش تنفس دردرمان اختلال هراس موثر است ولی بنظر می رسد
سودمندترین است هنگامیکه با مداخلات شناختی همراه می باشد. تحقیق اشاره می
کند که هنگامیکه آموزش تنفس به تنهایی استفاده می شود، از یک درمان دارونما
سودمندتر نیست (گارسن و دیگران 1992: هیبرت و چن 1989، کلرسکر ، بارلو
تاسناری و سرنی 1990)
درمان
مواجهه احشایی مداخله است بر اساس نظریه یادگیری و الگوی خاموشی. این مدل
بر این اشاره دارد که مواجهه با احساسات بدنی ناخوشایند ترسی که همراه با
نشانه های بدنی هراس می باشد را در نهایت خاموش خواهند کرد. مراجع و مشاور
بهداشت روانی تمرینات مختلفی را آزمایش می کنند تا تمریناتی را که در خلق
دوباره نشانه های هراس در مراجع موثر هستند را کشف کنند.
مواجهه
احشایی آن تکنیک هایی را به هم پیوند می دهد که توسط آنها سعی می شود فرد
بتدریج نشانه های بدنی ، با احساسات بدنی هراس مواجه شود. (بارلو 1994،
آگراس 1993).
با
استفاده از تکنیک هایی مانند چرخش بدنی Bodily Spinning شبیه سازی Imaging
یا نفس نفس زدن، نشانه های بدنی هراس را می توان ایجاد کرد (اورهولزر
2000). IE یک روش درمانی مناسبی است برای مراجعانی که بطور اخص از احساسات
بدنی هراس یا اضطراب می ترسند.
IE
سه مرحله اصلی را شامل می شود. در اولین قدم مرحله پایه و اساس درمان به
مراجعه ارائه می شود (آنتونی، کراسک و بارلو 1995، بارلو و کراسک 1994،
کراسک و بارلو 1993). در این زمان، مراجعان با توضیحاتی در این مورد که IE
ممکن است به کاهش استرس حاصل از احساسات بدنی کمک کند آماده می شوند، درست
مانند مواجهه با موقعیتی که می تواند ترس از فعالیتها یا اشیا را کاهش دهد.
مرحله/گام
دوم مواجهه احشایی شامل آزمایش کاهش نشانه ها می باشد که توسط آن احساساتی
که مطابق با ترس فرد می باشد را ثبت می کنند و تمرینات مناسب برای مواجه
را پیدا می کنند. هدف این مرحله شناسایی تمریناتی است که نشانه های بدنی
مشابه با هراس واقعه ای را ایجاد می کند. آنتونی و السونیسون (2000) تعدادی
تمرینات مختلف را شرح می دهند که برای تهییج احساسات بدنی در مواجهه
احشایی بکار می روند.
تکان
دادن سر از سویی به سوی دیگر بمدت 30 ثانیه یکی از تمریناتی است که در
مواجه احشایی مورد استفاده قرار می گیرد. نشانه ها ممکن است شامل سرگیجه
(light headedness) ضربان سریع قلب یا تپش یا از نفس افتادگی و احساسات خفه
شدن باشند. تمرین دیگر فرد خم می شود و سر را در حالت نشسته و بمدت 30
ثانیه بین پاها می گذارد. سپس به سرعت بدنش را به حالت اولیه باز می گرداند
و نشانه ها ممکن است شامل سرگیجه ، گیجی و احساسات خفه شدگی شود. قرار
دادن یک فشار دهنده زبان در قسمت عقبی زبان تمرین دیگری است که نشانه های
را برمی انگیزاند. دستگاه فشار دهنده باید برای چند ثانیه باقی بماند تا
بازتاب دل به هم خوردن را برانگیزاند. نشانه ها ممکن است حالت تهوع، تپش
قلب و احساسات خفه شدگی یا بازتاب دل به هم خوردن را شامل شوند. بستن
کراوات ، پوشیدن بلوز یقه اسکی یا بستن روسری برای تقریبا" 5 دقیقه تمرین
دیگری است که در مواجه احشایی مورد استفاده واقع شده است. نشانه هایی که
توسط این تمرین ممکن است برانگیخته شوند احساس گرفتگی در گلو، نفس تنگی و
احساسات خفه شدگی را شامل شوند.
تمرین
دیگر تنفس از طریق یک نی کوچک و تنگ به مدت تقریبا" دو دقیقه می باشد.
نشانه ها شامل نفس تنگی، لرزش، تکان خوردن، گرفتگی در قفسه سینه، احساسات
خفه شدگی و ضربان و تپش سریع قلب است. خیره شدن به نور بمدت 60 ثانیه و سپس
تلاش برای خواندن تمرین دیگری است که برای برانگیختن احساسات هراس مورد
استفاده واقع شده است. از نشانه هایی که از این تمرین ناشی می شوند ممکن
است شامل دید تار، سرگیجه یا گیجی شود.
هر
تمرینی که انتخاب می شود برای مراجع شرح داده می شود. (آنتونی و سوینسون
2000) هرگاه که مراجع به هر تمرن اقدام می کند، از او خواسته می شود تا
نشانه های تجربه شان، شدت ترس و شباهت بین ترس طبیعی و حملات هراس را گزارش
کنند. مراجعانی که مطمئن نیستند که چه احساساتی با ترس مرتبط است ممکن است
برایشان توضیح اینکه کدام تمرین باید استفاده شود، سودمند باشد.
در
مرحله سوم، تمریناتی که در مرحله قبل تشخیص داده شده به مراجع محول می
شود. مراجع و مشاور به کمک یکدیگر سلسله مراحلی از تمریناتی را که مشخص می
کنند.
پس
از اینکه سلسله مراتب معین شد، مراجع آن تمرینانی را انجام می دهد که
برایش کمترین ترس را برمی انگیزاند. مراجع و مشـاور این تمرینات را ادامه
می دهند، در حالیکه بتدریج به سمت سخت ترین تمرین در آن سلسله مراتب پیش می
روند. این جلسات تا کاهش میزان ترس مراجع ادامه می یابد. تصور هدایت شده
نیز می تواند در مواجه سازی احشایی مورد استفاده واقع شود. با این تکنیک
می تواند به فرد کمک کرد مواجه شدن با موقعیت هایی که احساس نگرانی یا هراس
را فرا می خواند را تصور کنند. پس از اینکه مراجعان توانستند سخت ترین
موقعیت را هم تصور کنند، اینک از آنان خواسته می شود که تصور کنند برخورد
موفقیت آمیزی با این موقعیت ها داشته اند (واتکینز و دیگران 1985).
برخی
مواقع مشکلات ممکن است از مقادیر زمانی که مراجع با موقعیت های بدنی هراس
آور مواجه می شود منتج شوند (بارلو 1994، بارلو و کری 1988) . مشاور احتیاط
را سرلوحه قرار می دهد تا از افزایش سطح اضطراب مراجع از طریق طولانی بودن
نامناسب مدت مواجه یا از حرکت صعودی بسیار سریع در سلسله مراتب ترس ها
جلوگیری کند (بارلو 1994، واکر ، هدبرگ، کلمنت و رایت 1981) افزایش سریع
اضطرابی در مراجعان ممکن است به جای اینکه فرو نشانده شود تشدید می شود و
این در صورتی است که به تمرینی در سلسله مراتب مراجع خیلی سریع پایان داده
شود.
برای
ممانعت از خاتمه عجولانه درمان درمانگر باید توجه بسیار زیادی به آموزش
مراجعان در باره روند درمان مبذول دارد. بعلاوه قبل از شروع درمان رابطه
درمانی خوبی باید بین مراجع و درمانگر برقرار شود و انگیزه مراجع برای بهتر
شدن باید قوی باشد (بارلو 1994 ، بارلو و سرنی 1998 ، سانه رسون و وتزلر
1995 ) . روشی که برای کمک کردن به انگیزش مراجع مورد استفاده واقع می شود
تشویق مکرر وی توسط درمانگر می باشداز طریق چاپ پیشرفت های برجسته و مهم در
طی جلسات و همچنین باید به اهمیت درمان بی وقفه و مستمر تاکید شود، با
وحود تمام ناراحتی هایی که مراجع ممکن است طی درمان تجربه کند.
از
مراجع در تمــام موقعیت های خطرناک پزشکی که ممکن است بر سلامتی اش در
برخی تمرینات تاثیر بگذارد ، حمایت می شود . برای مثال، مراجعانی با مشکلات
پشت یا گردن نباید در تمریناتی که می تواند دردشان را تشدید کند شرکت
کنند، مانند دوی ثابت و تکان دادن سر. بعلاوه نفس نفس زدن می تواند وضعیت
مراجعان متبلا به آسم مزمن را حادتر کند. آنتونی و سوبیسون (2000) پیشنهاد
میکنند که بهتر است از پزشکشان قبل از شرکت در تمرینات اجازه بگیرند. اگر
این احتمال وجود دارد که مراجع از لحاظ پزشکی وضعیت مناسبی نداشته باشد .
درمان مرکب
تلقیح
هراس، یا درمان کنترل هراس، روشی چند الگویی است که گفته می شود در حذف
نشانه های هراس موثر می باشد است و (بارلو 1990، کراسک ، براون و بارلو
1991، کلوسکر و دیگران 1990 ، شیر و دیگران 1991 ، تلچ و دیگران 1993)
تلقیح هراس شامل چهار مداخله بنیادین می باشد. اولین فرد آموزش هراس می
باشد ، با تمرکز بر سبب شناسی شیوع و چگونگی ادامه هراس به صورت تئوری .
سپس
دوباره ساخت دهی شناختی افزوده می شود. مراجعان ترغیب می شوند تا شناسایی و
کنترل کنند و تغییر دهند احکامی را که معانی معکوس می دهند و افکار منفی
که در اتفاق افتادن حمله هراس نقش دارند. سومین گام بازآموزی تنفس است جهت
حذف نشانه های بدنی که اغلب شروع کننده حملات هراس می باشند .
آخرین
گام معرفی مواجهه احشایی می باشد. نوعی درمان شناختی متمرکز که از تمرینات
بدنی استفاده می کنند برای کاهش احساسات بدنی. هنگامیکه این احساسات
دوباره وقوع می یابد به علل واقعی شان اسناد داده می شوند.
یافته
ها نشان می دهند تلقیح هراس بطور برجسته ای موفق تراز آرمیدگی گام به گام
در کاهش حملات هراس بوده است (بارلو 19990) یا از ترکیت آرمیدگی گام به گام
و تلقیح هراس (کراسک و دیگران 1990) و به موثری آلپرازولام می باشد بدون
اثرات جانبی همراه با دارودرمانی (کلوسکر و دیگران 1990) . تعداد جلسات
لازم از 15 جلسه (بارلو 1990 ،کلوسکر و دیگران 1990) تا بین 8 تا 24
جلسه بر اساس نیاز (شیدر و دیگران 1991) تغییر می کند. استفاده از تلقیح
هراس در قالب گروه ، تلچ و دیگران 1993) در تسکین نشانه های هراس بعد از
12 جلسه موفقیت آمیز بود.