سايت و انجمن ما با هدف رفع نياز وبمستران و پشتيباني از آن ايجاد شده است و همواره تلاش نموده است تا مانند الماسي در ميان وب هاي پشتيباني از وبمستران بدرخشد و اميد ميرود روزي يکي از درخشنده ترين ها در اين زمينه باشد
دیگر چه میتوان نوشت؟...هیچ تعداد بازدید: 697
|
|||
admin
![]() ![]() |
دیگر چه میتوان نوشت؟...هیچ
- هر دفعه، دقیقا هر دفعه كه گرسنه اش می شد، می نوشت... سخت بود اما عشق چیز دیگری است، عشق... عشق به آسمان، به زمین، به آسمانی، به زمینی! حتی عشق به نوشتن... - دیگر گرسنگی داشت بر او غلبه می كرد. قلم؟ نه! نوشته هایش را خورد. ابتدا سخت بود ولی می توان به همه چیز عادت كرد. - دقیقا از فردایش بود كه دلش برای نوشته هایش تنگ شد! اما دیگر كاری از دستش بر نمی آمد. حتی به یادش هم نمی آمدند! - حالا دیگر سیر شده بود، پس از مدت ها. پس از سالها. چه قدر بود؟ سالها؟ نمی دانم! راستی راجع به چی نوشته بود كه این قدر خوشمزه بود؟ هرچه بیشتر فكر می كرد، كمتر یادش می آمد. راستش را بخواهی كمتر به یاد خودش می آورد! خواست بنویسد اما نمی توانست. - باز هم گرسنه شده بود، اما نوشته هایش اصلا قابل خوردن نبودند. نه این كه نبودند! اتفاقا فقط به درد سیر كردن می خوردند! فقط گرسنگی او از چیز دیگری بود و تازه فهمیده بود! گرسنگی دیگر خیلی داشت به او فشار می آورد. قلم؟ چرا كه نه؟! - دیگر وقتی گرسنه بود نمی توانست بنویسد. هرچند دیگر اصلا گرسنه نمی ماند. می نوشت و سیر می شد، سیر می شد و می نوشت: می نوشت برای سیری و از سر سیری می نوشت. راحت تر بگویم با نوشتن سرگرم شده بود! مثل بچه ای كه سرگرم یك مار پله است كه دائم می رود بالا و نیش می خورد و پایین می آید!! *** - حسودی اش می شد. نه به خاطر این كه خیلی ها از همین غذاهای زمینی سیر می شدند، چرا كه او این طور نمی خواست! و نه به خاطر این كه دوستانش سیر بودند. بلكه به این خاطر كه گرسنه بودند و از گرسنگی می نوشتند! می دانست كه نوشته های از سر عشق، گرسنگی می آورند و از سر گرسنگی عشق! - دیگر نمی توانست ببیند دوستانش از گرسنگی می نویسند. نوشته هایی را كه هنوز باقی مانده بود، به آنها داد. حتما خوشمزه بود كه آنها هم خوردند! دیگر كسی از سر عشق نمی نوشت! - دیگر چه می توان نوشت؟... هیچ! |
||
جمعه 12 آبان 1391 - 11:08 |
|
shabgardashegh370
![]() ![]() |
پاسخ 1 : دیگر چه میتوان نوشت؟...هیچ واقعا تامل برانگیز بووووووووووووود ... هی فلانی ... به حرمت اون چیزی ک با خودت بری حق برگشتن نداری بی لیاقت ...
|
||
جمعه 12 آبان 1391 - 17:39 |
|
shangry
![]() ![]() |
پاسخ 2 : دیگر چه میتوان نوشت؟...هیچ آخي خدا نكنه تا آدم نشديم ، دنيا بهمون رو بياره
|
||
یکشنبه 14 آبان 1391 - 00:11 |
|
shabgardashegh370
![]() ![]() |
پاسخ 3 : دیگر چه میتوان نوشت؟...هیچ هی فلانی ... به حرمت اون چیزی ک با خودت بری حق برگشتن نداری بی لیاقت ...
|
||
یکشنبه 14 آبان 1391 - 19:47 |
|
soha
![]() ![]() |
پاسخ 4 : دیگر چه میتوان نوشت؟...هیچ ممنون ازین مطلب قشنگتون به قول شبگرد تامل برانگیز |
||
سه شنبه 26 دی 1391 - 08:36 |
|
shabgardashegh370
![]() ![]() |
پاسخ 5 : دیگر چه میتوان نوشت؟...هیچ قربانت هی فلانی ... به حرمت اون چیزی ک با خودت بری حق برگشتن نداری بی لیاقت ...
|
||
چهارشنبه 27 دی 1391 - 12:53 |
|
soha
![]() ![]() |
پاسخ 6 : دیگر چه میتوان نوشت؟...هیچ |
||
یکشنبه 01 بهمن 1391 - 12:59 |
|
shabgardashegh370
![]() ![]() |
پاسخ 7 : دیگر چه میتوان نوشت؟...هیچ هی فلانی ... به حرمت اون چیزی ک با خودت بری حق برگشتن نداری بی لیاقت ...
|
||
پنجشنبه 10 اسفند 1391 - 17:40 |
|
sahra
![]() ![]() |
پاسخ 8 : دیگر چه میتوان نوشت؟...هیچ مردان در مسیر عشق به وسعت نامتناهی نامردند،گدایی عشق میکنند تا زمانی که به تسخیر قلب زن مطمئن نیستند،اما همین که مطمئن شدند،نامردی را در حد مردانگی انجام میدهند.دکتر شریعتی زن قداست دارد...برای داشتنش باید مرد بود نه نر...
|
||
چهارشنبه 16 اسفند 1391 - 11:00 |
|
![]() |
1 کاربر از sahra به خاطر اين مطلب مفيد تشکر کرده اند:jojo - |
shabgardashegh370
![]() ![]() |
پاسخ 9 : دیگر چه میتوان نوشت؟...هیچ آقا ما چاکر دکتر علی شریعتی شدیممممممممممممممم...ایول صحرا جووووووووووون ... هی فلانی ... به حرمت اون چیزی ک با خودت بری حق برگشتن نداری بی لیاقت ...
|
||
یکشنبه 27 اسفند 1391 - 17:04 |
|
sahra
![]() ![]() |
پاسخ 10 : دیگر چه میتوان نوشت؟...هیچ برداشتن قدم های بزرگ در زندگی موجب پاره شدن خشتک انسان میشود،خیاط دکتر شریعتی زن قداست دارد...برای داشتنش باید مرد بود نه نر...
|
||
چهارشنبه 21 فروردین 1392 - 11:44 |
|
shabgardashegh370
![]() ![]() |
پاسخ 11 : دیگر چه میتوان نوشت؟...هیچ میشه نوشت : بی معرفت هنوز هم دوستت دارم ... هی فلانی ... به حرمت اون چیزی ک با خودت بری حق برگشتن نداری بی لیاقت ...
|
||
دوشنبه 06 خرداد 1392 - 13:18 |
|
sahra
![]() ![]() |
پاسخ 12 : دیگر چه میتوان نوشت؟...هیچ وقتی تو دوست داشتنی هستی نمیتوان تو را دوست نداشت........ زن قداست دارد...برای داشتنش باید مرد بود نه نر...
|
||
چهارشنبه 22 خرداد 1392 - 19:50 |
|
shabgardashegh370
![]() ![]() |
پاسخ 13 : دیگر چه میتوان نوشت؟...هیچ البته بگما اونم زیاد دوست داشتنی نیست به خدا... هی فلانی ... به حرمت اون چیزی ک با خودت بری حق برگشتن نداری بی لیاقت ...
|
||
پنجشنبه 23 خرداد 1392 - 03:49 |
|
jojo
![]() ![]() |
پاسخ 14 : دیگر چه میتوان نوشت؟...هیچ الهیییی خدایا
”تنها” نگذار … دلی را که هیچکس ”دردش” را نمیفهمد |
||
پنجشنبه 23 خرداد 1392 - 16:48 |
|
shabgardashegh370
![]() ![]() |
پاسخ 15 : دیگر چه میتوان نوشت؟...هیچ راست میگم به خدا .... هی فلانی ... به حرمت اون چیزی ک با خودت بری حق برگشتن نداری بی لیاقت ...
|
||
جمعه 24 خرداد 1392 - 20:50 |
|
sahra
![]() ![]() |
پاسخ 16 : دیگر چه میتوان نوشت؟...هیچ ولی من عاشقشم زن قداست دارد...برای داشتنش باید مرد بود نه نر...
|
||
شنبه 25 خرداد 1392 - 16:31 |
|
shabgardashegh370
![]() ![]() |
پاسخ 17 : دیگر چه میتوان نوشت؟...هیچ عین خودمی هی فلانی ... به حرمت اون چیزی ک با خودت بری حق برگشتن نداری بی لیاقت ...
|
||
دوشنبه 27 خرداد 1392 - 02:17 |
|
تمامی حقوق این قالب مربوط به همین انجمن میباشد|طراح قالب : ابزار فارسی -پشتیبانی : رزبلاگ