loading...
باشگاه هم اندیشان شبکه چهار
آخرین ارسال های انجمن
محمد بازدید : 318 جمعه 23 فروردین 1392 نظرات (0)
افسردگی می تواند تنها یک بار در زندگی فرد اتفاق بیفتد . به هر حال اغلب به صورت حملات تکراری در طول زندگی با دوره های بدون افسردگی در بین آنها اتفاق می افتد یا می تواند وضعیتی مزمن باشد که نیازمند یک درمان پیوسته در طی زندگی باشد.













افسردگی اختلالی است که بر تفکر، خلق، احساسات، رفتار و سلامت جسمی شما تأثیر می گذارد.
پیش از این عقیده بر این بود که « تمام آن در سر شماست » و اگر واقعاً تلاش کنید می توانید خود را از آن رها کنید. امروزه پزشکان می دانند که افسردگی نوعی ضعف نیست و شما به تنهایی نمی توانید آن را درمان کنید. افسردگی یک اختلال پزشکی با زمینه شیمیایی یا زیست شناسی است .گاهی اوقات یک زندگی پر استرس محرکی برای افسردگی می شود. در سایر موارد به نظر می رسد که افسردگی بدون یک علت تعیین شده مشخص و بطور خود بخودی روی می دهد.
افسردگی، بدون توجه به علت آن چیزی بیش از یک حالت محزون و یا یک خمودگی درآماتیک است .
افسردگی می تواند تنها یک بار در زندگی فرد اتفاق بیفتد . به هر حال اغلب به صورت حملات تکراری در طول زندگی با دوره های بدون افسردگی در بین آنها اتفاق می افتد یا می تواند وضعیتی مزمن باشد که نیازمند یک درمان پیوسته در طی زندگی باشد.این اختلال بیش از ۱۸ میلیون آمریکایی را در تمام سنین و نژادها مبتلا کرده است.
داروهایی که در دسترس هستند، حتی در مورد افسردگی های بسیار شدید ایمن و مؤثر هستند. با درمان مناسب، بسیاری از افرادی که افسردگی شدید دارند، در عرض چند هفته بهبودی می یابند و می توانند به فعالیتهای طبیعی روزانه خود باز گردند .
●● علایم و نشانه ها
● دو نشانه شاخص افسردگی که نشانه های کلیدی برای تشخیص محسوب می شوند در زیر آورده شده اند .
● از دست دادن علاقه به امور روزمره طبیعی
شما علاقه و خوشحالی خود را در فعالیتهایی که قبلاً از آنها لذت می بردید از دست می دهید. این مورد « بی لذتی » نامیده می شود .
● خلق افسرده
شما احساس غم یا ناامیدی، بی فریادرسی می کنید و امکان دارد نوبت های گریه داشته باشید از دید پزشکان یا سایر مراقبین بهداشتی که افسردگی را تشخیص می دهند، علاوه بر موارد فوق بیشتر علائم و نشانه هایی که در زیر آورده شده اند نیز می تواند در بیشتر روزها و یا تقریباً هر روز، به مدت حداقل دو هفته در فرد وجود داشته باشند .
● اختلالات خواب
خواب زیاد یا مشکلات حین خواب می تواند علامتی باشد مبنی بر اینکه شما افسرده هستید. بیدار شدن در نیمه شب یا صبح زود و ناتوانی در به خواب رفتن دوباره معمول هستند .
● اختلال در فکر کردن یا متمرکز شدن
ممکن است برای تمرکز کردن یا تصمیم گرفتن دچار زحمت شوید و مشکلاتی با حافظه خود داشته باشید .
● کاهش وزن یا وزن گیری قابل توجه
کاهش یا افزایش وزن و وزنگیری یا کاهش وزن بدون توجیه می تواند نشاندهنده افسردگی باشد .
● پرخاشگری یا کاهش حرکات بدن
ممکن است بی قرار، پرخاشگر، تحریک پذیر و زود رنج به نظر برسید. یا ممکن است اینطور به نظر برسد که کارهایتان را با سرعت آهسته انجام می دهید و به سوالات به آهستگی و با صدای یکنواخت پاسخ می دهید .
● خستگی
ممکن است احساس کسالت و فقدان انرژی را تقریباً هر روز داشته باشید . ممکن است صبح هنگام به اندازه زمانی که در شب قبل به رختخواب می رفتید احساس خستگی کنید .
● اعتماد به نفس پایین
ممکن است احساس بی ارزشی کنید و احساس گناه شدید داشته باشید .
● کاهش علاقه به فعالیت جنسی
اگر پیش از ظهور افسردگی از نظر جنسی فعال باشید، ممکن است کاهش قابل توجهی در سطح علاقه خود به داشتن ارتباط جنسی احساس کنید .
● افکار مرگ
ممکن است دیدگاه منفی نسبت به خود، موقعیت خود و آینده خود داشته باشید . ممکن است افکار مرگ، مردن و خودکشی داشته باشید .
افسردگی می تواند شکایات جسمی گسترده ای را نیز مانند خارش عمومی، تاری دید، افزایش تعریق، دهان خشک، مشکلات گوارشی ( سوء هاضمه، یبوست و اسهال ) سردرد و کمر درد ایجاد نماید .
کودکان، نوجوانان و بالغین ممکن است به طور متفاوتی به افسردگی واکنش دهند. در این گروهها ممکن است نشانه ها اشکال مختلف داشته باشد یا با دیگر وضعیتها پوشانده شود .
●● انواع اصلی افسردگی شامل موارد زیر است :
● افسردگی اساسی
این نوع از اختلال خلق بیش از دو هفته پایدار می ماند . نشانه ها می تواند، شامل : احساس عظیم غم و سوگ، از دست دادن علاقه و خوشحالی در فعالیتهایی که معمولاً برایتان لذتبخش است و احساس گناه و بی ارزشی باشد. این نوع افسردگی می تواند باعث کم خوابی، تغییر اشتها، خستگی شدید و مشکل شدن تمرکز شود. فسردگی شدید می تواند خطر خودکشی را افزایش دهد.
● دیستایمی Dysthymia
نوع خفیف تر اما مداوم تر افسردگی است. این نوع حداقل دو سال و اغلب بیش از ۵ سال دوام می آورد. علایم و نشانه ها معمولاً ناتوان کننده نیستند و دوره های دیس تایمی می تواند با دوره های کوتاه مدت احساس طبیعی بودن جا به جا شود. ابتلا به دیس تایمی شما را در خطر بیشتر برای افسردگی اساسی قرار می دهد .
● اختلالات تطابقی
اگر فردی که محبوب شماست فوت کند، شغلتان را از دست بدهید یا تشخیص سرطان برای شما گذاشته شود بسیار طبیعی است که احساس فشار، غم، عصبانیت یا لبریز شدن کنید . در نهایت بسیاری افراد با پایان استرسهای زندگی به حالت اولیه باز می گردند. اما بعضی خیر،این چیزی است که بنام اختلال تطابقی خوانده می شود. زمانی که پاسخ شما به یک حادثه یا واقعیت پراسترس باعث ایجاد علائم افسرگی می شود . بعضی افراد در پاسخ به یک حادثه منفرد دچار اختلال تطابقی می شوند. به نظر می رسد این مشکل در دیگران از ترکیبی از عوامل استرس زا ریشه دارد. اختلال تطابقی می تواند حاد باشد ( کمتر از ۶ ماه دوام بیاورد ) یا مزمن باشد ( به مدت طولانی تری باقی بماند ) .
پزشکان اختلالات تطابقی را براساس اینکه علایم و نشانه های اولیه به صورت افسردگی یا اضطراب باشند طبقه بندی می کنند .
● اختلالات دو قطبی
داشتن دوره های عود کننده افسردگی و سرخوشی(مانیا = شیدایی) مشخص کننده اختلال دو قطبی است.از آنجا که این وضعیت احساسات را در هر دو سر طیف (قطب ها) درگیر می کند، اختلال دو قطبی یا اختلال A افسردگی – شیدایی@ نامیده می شود . شیدایی بر قضاوت اثر می کند و باعث گرفتن تصمیمات غیر هوشمندانه می شود . بعضی افراد مراحلی از افزایش خلاقیت و نوآوری در طی مرحله شیدایی دارند. تعداد حملات هر حمله در هر یک از قطبها ممکن است مساوی نباشد .
بعضی افراد ممکن است چندین حمله افسردگی پیش از مرحله شیدایی داشته باشند یا بالعکس.
● اختلالات خلقی فصلی
اختلالات خلقی فصلی شکلی از افسردگی است که به تغییرات فصل و فقدان تماس با آفتاب مربوط است . ممکن است باعث بروز سردرد، تحریک پذیری و سطح پایین انرژی شود .
بسیاری افراد با افسردگی علایم اضطراب را هم نشان می دهند . اضطرابی که بعد از سن ۴۰ سالگی ایجاد شود اغلب به افسردگی مربوط است تا یک مشکل مستقل .
● علتها
هیچ علت منفردی برای افسردگی وجود ندارد. این بیماری غالباً شکل خانوادگی دارد . کارشناسان معتقدند که یک حساسیت ژنتیکی در ترکیب با عوامل محیطی مانند استرس یا بیماری جسمی می تواند باعث ایجاد یک عدم تعادل در مواد شیمیایی مغز با نام نوروترانسمیترها شود که موجب افسردگی می شود . به نظر می رسد عدم تعادل بین سه نوروترانسمیتر – سروتونین، نوراپی نفرین و دوپامین – با افسردگی مرتبط باشد.
دانشمندان کاملاً نمی دانند که چگونه عدم تعادل در نور و ترانسمیترها می تواند علائم و نشانه های افسردگی را ایجاد کند. به طور قطع مشخص نیست که آیا تغییرات نوروترانسمیترها علت افسردگی است یا نتیجه آن .

●● عواملی که با افسردگی مربوط هستند شامل موارد زیر است :
● ارث : محققین چند ژن را که ممکن است با اختلالات دو قطبی مربوط باشند را مشخص کرده اند، آنان به دنبال ژنهایی می گردند که با سایر اشکال افسردگی مرتبط باشند . اما همه افرادی که سابقه فامیلی افسردگی را دارند به این اختلال دچار نمی شوند .
● استرس : وقایع پراسترس زندگی، به ویژه از دست دادن یا تهدید به از دست دادن یک فرد محبوب با شغل می تواند محرک افسردگی باشد .
● داروها : استفاده طولانی مدت از برخی داروها مانند داروهایی که جهت کنترل فشار خون استفاده می شوند، قرصهای خواب یا قرصهای جلوگیری از بارداری می توانند علائم افسردگی را در بعضی افراد ایجاد کنند .
● بیماریها : ابتلا به یک بیماری مزمن، مثل بیماری قلبی، سکته مغزی، دیابت، سرطان یا آلزایمر باعث می شود که شما در خطر بیشتری برای افسردگی قرار بگیرد. مطالعات یک ارتباط ثابت نشده بین افسردگی و بیماری قلبی را نشان می دهد . افسردگی در بسیاری افرادی که حمله قلبی داشته اند اتفاق می افتد . افسردگی درمان نشده می تواند شما را در خطر بیشتری برای مرگ در سالهای اول پس از سکته قلبی قرار دهد . ابتلا به کم کاری تیروئید حتی اگر خفیف باشد هم می تواند باعث بروز افسردگی شود .
● شخصیت : صفات شخصیتی خاصی مانند اعتماد به نفس پایین و وابستگی شدید، بدبینی و حساسیت در برابر استرسها می تواند شما را مستعد افسردگی نماید .
● افسردگی پس از زایمان : احساس خفیف ناراحتی که معمولاً چند روز تا چند هفته پس از زایمان اتفاق می افتد در مادران مسئله شایعی است. در این زمان ممکن است احساس ناراحتی، عصبانیت، اضطراب، تحریک پذیری و کاهش ظرفیت کنید. فرم شدیدتری از baby blues افسردگی پس از زایمان نامیده می شود که آن هم تازه مادران را گرفتار می کند .
● الکل، نیکوتین و سوء استفاده از مواد : کارشناسان تصور می کردند افراد افسرده الکل، نیکوتین و داروهای تغییر دهنده خلق را به عنوان راهی برای کاهش افسردگی استفاده می کنند . اما در واقع استفاده از این مواد می تواند با افسردگی و اختلال اظطرابی مرتبط باشد .
● رژیم غذایی: کمبودهای اسید فولیک و ویتامین B۱۲ می تواند باعث ایجاد نشانه های افسردگی شود. سطوح پایین هر دو ماده مغزی با پاسخ ضعیف تری به داروهای ضد افسردگی همراه هستند .
● عوامل خطر
افسردگی تمام سنین و تمام نژادها را مبتلا می کند. میزان افسردگی در میان افراد متأهل، بخصوص مردان متأهل و افرادی که ارتباطات طولانی مدت دارند کمتر است. این میزان در بین افراد مطلقه و کسانی که تنها زندگی می کنند بیشتر است . احتمال عدم تشخیص افسردگی در افراد سن بسیار بیشتر است .
زنان دو برابر بیش از مردان افسردگی را تجربه می کنند. گرچه مردان احتمال کمتری نسبت به زنان برای افسردگی دارند، این اختلال بین ۳ تا ۴ میلیون مرد آمریکایی را مبتلا ساخته است. تفاوتهای جنسیتی تا حدی می تواند ناشی از علل بیولوژیک مثل هورمونها و تغییرات متفاوت سطح وروتر انسمیترها باشد .
● چه وقت باید به دنبال توصیه پزشکی رفت
اگر علاقه کمی به فعالیتهای لذت بخش در خود احساس می کنید، اگر احساس غم ، نا امیدی، خستگی یا بی ارزشی می کنید و اگر عادات خواب و خوراک شما به میزان زیادی تغییر کرده، پزشک خود را ببنید تا مشخص کنید که آیا افسردگی دارید یا خیر. اگر کسی را می شناسید که شخصات افسردگی را نشان می دهد، او را تشویق به دریافت کمک کار شناسانه کنید .
● غربالگری و تشخیص
برای تشخیص افسردگی، پزشک معاینه بالینی شامل: آزمایشاتی برای رد کردن وضعیتهایی که می توانند علایم تقلید کننده افسردگی را ایجاد کنند انجام دهد .
اگر پزشک شما علایم افسردگی شدید را می بینید یا به احتمال خودکشی مشکوک است می تواند شما را به متخصص روانپزشک ارجاع کند یا حتی بستری فوری را توصیه کند .
پزشک یا روانپزشک تشخیص افسردگی را براساس علائم و نشانه های مشخص بیماری بعلاوه حضور علائم و نشانه هایی که معمولاً همراه با افسردگی هستند می گذارند.
● عوارض
افسردگی یک بیماری جدی است که می تواند آثار وخیمی برفرد و خانواده به جا گذارد. افسردگی درمان نشده می تواند منجر به مارپیچ نزولی ناتوانی، وابستگی و خودکشی شود. میزان خودکشی در مردان ۴ برابر بیشتر از زنان است، گرچه زنان بیشتر اقدام به خودکشی می کنند. میزان خودکشی پس از ۷۰ سالگی در مردان افزایش می یابد، و این میزان پس از ۸۵ سالگی بیشتر است .
علایم هشدار خاصی می تواند نشاندهنده افسردگی شدید و احتمال خودکشی باشند. با جدیت هر درمانی را برای پیشگیری از خودکشی به کار گیرید حتی اگر فرد تحت درمان افسردگی است. اگر هر یک از علائم خطر زیر را مشاهده کردید با یک پزشک یا درمانگاه روانی تماس بگیرید.
▪ (pacing ) آرامش، رفتار پرخاشگرانه ، تغییرات خلقی زیاد و بیخوابی برای چند شب متوالی.
▪ تهدید یا عمل به آسیب جسمی یا خشونت .
▪ تهدید یا صحبت در مورد مرگ یا خودکشی مانند: A دیگر برایم اهمیت ندارد@ یا A دیگر نیازی نیست بیش از این نگران من باشی @ .
▪ افت فعالیتها و ارتباطات .
▪ کارهایی مانند خداحافظی با دوستان، نوشتن وصیت نامه یا ... .
▪ بهبود ناگهانی خلق پس از یک دوره افسردگی .
▪ رفتار خطرناک غیر طبیعی مانند خرید یا حمل اسلحه یا رانندگی ... .
● درمان
ساخت داروهای ضد افسردگی و داروهای تثبیت کننده خلق درمان افسردگی را بهبود بخشیده است. داروها می توانند علائم افسردگی را برطرف کنند و در بسیاری از انواع بیماری تبدیل به خط اول درمان شده اند. روان درمانی هم می تواند بخشی از درمان باشد که به شما کمک می کند با مشکلات دائمی خود که افسردگی را تحریک می کند یا به آن دامن می زند کنار بیایید. ترکیبی از داروها و یک دوره کوتاه روان درمانی در صورتیکه افسردگی خفیف یا متوسط داشته باشید، معمولأ با دارو یا درمان الکترو شوک آغاز می شود. به محض اینکه بهتر شوید روان درمانی می تواند مؤثرتر واقع شود.
پزشکان عموماً افسردگی را در دو مرحله درمان می کنند. درمان حاد دارویی به برطرف کردن علائم تا آنجا که شما احساس خوب بودن پیدا کنید کمک می کند. به محض اینکه علائمتان برطرف شود، رمان نگهدارنده مشخصاً بامدت ۶ تا ۱۲ ماه براب پیشگیری از عود ادامه داده می شود.
حتی اگر احساس می کنید حالتان خوب است و به فعالیتهای معمولتان بازگشته اید، بسیار مهم است که داروهایتان را مصرف کنید. در افراد بسیاری که یک حمله داشته اند، حمله مجدد افسردگی اتفاق می افتد، اما ادامه درمان به مدت حداقل ۶ ماه به میزان زیادی خطر عود فوری را کم می کند، اگر در بیش از دو مورد حمله قبلی افسردگی داشته اید، امکان دارد که پزشکتان درمان طولانی مدت با ضدافسردگی ها را پیشنهاد بدهد .
●● مراقبت از خود
● با آغاز درمان ضد افسردگی شما همچنان باید به طور روزانه کنترل شوید در اینجا چند رهنمود آورده شده است .
▪ مرتبأ پزشک خود را ببینید: پزشک پیشرفت شما را ارزیابی می کند، شما را حمایت و تشویق می کند و داروهای شما را در صورت لزوم تعدیل می کند.
▪ داروهای خود را دریافت کنید: پیدا کردن دارویی که برای شما بهترین باشد، ممکن است نیاز به چندین بار امتحان داشته باشد. امکان دارد چند هفته طول بکشد تا نتیجه را ببینید. وقتی احساس بهتر بودن کردید هم به مصرف داروهایتان همانگونه که توصیه شده است ادامه دهید.
▪ تنها نمانید: سعی کنید در فعالیتهای طبیعی شرکت کنید .
▪ از خود مراقبت کنید: یک رژیم سالم داشته باشید و میزان مناسبی خواب و ورزش داشته باشید . ورزش می تواند به درمان بعضی اشکال افسردگی، برطرف شدن استرس و آرام شدن شما کمک کند.
▪ از الکل و داروهای تفریحی پرهیز کنید: سوء استفاده از الکل و داروها از بهبود شما جلوگیری می کند یا سرعت آن را کند می نماید.

 

دانشگاه علوم‌پزشکی بوشهر
محمد بازدید : 218 جمعه 23 فروردین 1392 نظرات (0)
علل افسردگی ترکیبی از عوامل ژنتیکی، بیولوژیکی و محیطی (روانی ـ اجتماعی) می‌باشد.
در بسیاری از مردم نیز، علت افسردگی ناشناخته باقی می‌ماند. به‌طور کلی مشخص شده است که افسردگی در نتیجه یکسری از فعل و انفعالات شیمیایی در مغز اتفاق می‌افتد.
این فعل و انفعالات که نورو ترانسمیتر نامیده می‌شود در تمامی اعمال و رفتارهای بدن به‌طور بیولوژیکی وجود دارد.
● عوامل ژنتیکی
ثابت شده است که در بعضی از اقوام و خانواده‌ها افسردگی شایعتر بوده ولی وجود یک فرد افسرده در یک خانواده لزوماً دلیل بر وقوع این امر در بقیه اعضاء خانواده نمی‌باشد.اما هرچه درجه خویشاوندی نزدیکتر باشد، به همان نسبتآسیب‌پذیری برای افسردگی بیشتر می‌شود.
● عوامل بیولوژیکی
تغییرات زیستی متعددی در مغز افراد روی می‌دهد. این تغییرات شامل تغییر در ارتباطات عصبی سیستم غدد درون‌ریز و هورمونها، تغییر در سیستم انتقال‌دهنده‌های شیمیایی و تغییر در فعالیتهای الکتریکی مغز است.
● عوامل محیطی (روانی – اجتماعی)
فاکتورهای استرس‌زای اجتماعی و روانی به‌عنوان ریسک فاکتورهای بروز افسردگی شناخته می‌شوند.
استرس در فرم فقدان یکی از اقوام نزدیک مثل پدر و مادر و دوستان به‌عنوان ماشه‌ای برای بروز افسردگی در افراد آسیب‌پذیر، به‌شمار می‌رود. به‌طور کلی تحقیقات ژنتیک ثابت کرده است که عوامل استرس‌زای محیطی فرصت بروز آسیب‌پذیری یک ژن بخصوص را افزایش داده و آنها را به سوی یک بیماری پیشرفته افسردگی هدایت می‌کند.
با این حال در برخی از افراد این افسردگی بدون عوامل استرس‌زای محیطی به‌وجود می‌آید. تحقیقات دیگری در این زمینه مشخص کرده است که عوامل استرس‌زا در قالب ایزوله بودن در اجتماع و یا محرومیت دوران کودکی منجر به تغییرات پایدار در فعالیت مغز شده و باعث افزایش حساسیت نسبت به بروز علائم افسردگی می‌شود.
▪ رویدادهای زندگی و استرسهای محیطی
استرسها و موقعیتهای زندگی می‌توانند نقش اولیه را در ایجاد افسردگی داشته باشند، هر چند که در این مورد اختلاف‌نظر بین دانشمندان وجود دارد.
عده‌ای معتقدند که سوگ و از دست دادن عزیزی می‌تواند منجر به افسردگی گردد. مطالعات نشان داده است که مرگ همسر بیشترین نقش را به عهده دارد. همچنین به دنیا آوردن فرزند، بازنشستگی، یائسگی و استرسهای عمده دیگر می‌توانند در ایجاد افسردگی نقش عمده داشته باشند.
▪ عوامل شخصیتی
همه افراد با تیپها و خصوصیتهای شخصیتی مختلف ممکن است دچار افسردگی گردند، اما افرادی با انواع شخصیتی وسواس، و شخصیت نمایشی بیشتر ممکن است دچار افسردگی گردند.
▪ عوامل یاد گرفته شده
بر اساس این عامل ارتباطات اجتماعی ناخوشایند که منجر به ارزیابی منفی فرد از خود می‌شود باعث ایجاد افسردگی است. زیرا این افراد با توجه به خصوصیات خاص خود نمی‌توانند محبت، همدردی و ارتباط عاطفی لازم را از دیگران به دست آورند.
بنابراین این افراد هم در مورد خودشان ارزیابی منفی داشته و هم دیگران را صادق نمی‌دانند و به‌تدریج آزرده و ناکام شده و افسردگی در آنان پدید می‌آید.
▪ تفکر منفی
افرادی که دارای افکار منفی در مورد خود، زندگی و آینده هستند، دچار افسردگی می‌گردند. این افراد به جنبه منفی هر چیزی فکر می‌کنند و به نقایص خود خیلی توجه نموده و بطور مداوم خودشان را با دیگران مقایسه می‌کنند. نکته مهم اینکه این افراد هر نوع اطلاعات را سوء تعبیر می‌کنند.
● مصرف داروها
▪ بعضی از داروها مثل داروهایی که در تنظیم فشار خون بالا مصرف می‌شوند و داروهای خواب آور باعث به‌وجود آمدن افسردگی می‌شوند.
▪ کمبود مواد غذایی مثل کمبود اسید فولیک و بعضی ویتامینها مثل ب١٢ باعث کاهش اثرات داروهای ضداضطراب شده و درمان را با مشکل روبرو می‌کند. برای کسب اطلاعات بیشتر، می‌توانید مقاله « آیا مصرف ویتامین به در مان افسردگی کمک می‌کند؟» در بخش مقالات تخصصی سایت را بخوانید.
▪ اعتیاد به بعضی از داروها، مواد مخدر و یا الکل باعث به‌وجود آمدن افسردگی می‌شود.

کلینیک تخصصی افسردگی و اضطراب روان‌یار

محمد بازدید : 190 جمعه 23 فروردین 1392 نظرات (0)

شرح بیماری


افسردگی‌ عبارت‌ است‌ از احساس‌ غم‌، دلسردی‌، یا ناامیدی‌ به‌ مدت‌ حداقل‌ 2 هفته‌ در اغلب‌ روزها و اغلب‌ ساعات‌ روز، به‌ علاوه‌ علایم‌ همراه‌.

علایم‌ شایع‌


از دست‌ دادن‌ علاقه‌؛ بی‌حوصلگی‌ و دل‌زدگی‌؛ ناتوانی‌ از لذت‌ بردن‌

احساس‌ ناامیدی‌؛ بی‌حالی‌ و خستگی‌

بی‌خوابی‌؛
خواب‌ زیاد یا ناراحت‌

گوشه‌گیری‌ اجتماعی‌؛ احساس‌ بی‌ارزش‌ بودن‌ ومورد نیاز نبودن‌

بی‌اشتهایی‌ یا پرخوری‌؛ یبوست‌

از دست‌ دادن‌ میل‌ جنسی‌

مشکل‌ داشتن‌ در تصمیم‌گیری‌؛ مشکل‌ داشتن‌ در تمرکز

یکباره‌ به‌ گریه‌ افتادن‌ بدون‌ توضیح‌ مشخص‌

احساس‌ گناه‌ شدید به‌ خاطر وقایع‌ بی‌اهمیت‌ یا خیالی‌

تحریک‌پذیری‌؛ بی‌قراری‌؛ افکار خودکشی‌

دردهای‌ مختلف‌، مثل‌ سردرد، درد قفسه‌ سینه‌ بدون‌ شواهدی‌ از بیماری‌ جسمی‌

علل


برای‌ بیماری‌ افسردگی‌ واقعی‌ هیچ‌ علت‌ یگانه‌ و روشنی‌ نمی‌توان‌ متصور بود. بعضی‌ از عوامل‌ زیست‌شناختی‌ مثل‌ بیماری‌های‌ جسمی‌، اختلالات‌ هورمونی‌، یا بعضی‌ داروها می‌توانند نقش‌ داشته‌ باشند.
عوامل‌ اجتماعی‌ و روانی‌ نیز می‌توانند نقش‌ داشته‌ باشند.
اختلالات‌ ارثی‌ نیز می‌توانند مؤثر باشند.
بروز این‌ حالت‌ ممکن‌ است‌ با تعداد وقایع‌ ناراحت‌کننده‌ زندگی‌ فرد ارتباط‌ داشته‌ باشد.


عوامل تشدید کننده بیماری


عصبانیت‌ یا احساس‌ دیگری‌ که‌ فرو خورده‌ شده‌ باشد.

داشتن‌ شخصیتی‌ وسواسی‌، منظم‌ و جدی‌، تکامل‌گرا، یا شدیداً وابسته‌

سابقه‌ خانوادگی‌ افسردگی‌

وابستگی‌ به‌ الکل‌

شکست‌ در کار، ازدواج‌، یا روابط‌ با دیگران‌

مرگ‌ یا فقدان‌ یکی‌ از عزیزان‌

از دست‌ دادن‌ یک‌ چیز مهم‌ (شغل‌، خانه‌، سرمایه‌)

تغییر شغل‌ یا نقل‌ مکان‌ به‌ یک‌ جای‌ جدید

انجام‌ بعضی‌ از اعمال‌ جراحی‌ مثل‌ برداشتن‌ پستان‌ به‌ علت‌
سرطان‌

وجود یک‌ بیماری‌ یا معلولیت‌ عمده‌

گذر از یک‌ مرحله‌ از زندگی‌ به‌ مرحله‌ای‌ دیگر، مثلاً یائسگی‌ یا بازنشستگی‌

استفاده‌ از بعضی‌ از داروها مثل‌
رزرپین‌، داروهای‌ مسدودکننده‌ بتا آدرنرژیک‌، یا بنزودیازپین‌ها
محرومیت‌ از داروها و مواد محرک‌ مثل‌
کوکائین ‌، آمفتامین‌ها، یا کافئین‌

بعضی‌ از بیماری‌ها مثل‌
دیابت‌، سرطان‌ لوزالمعده ‌، و اختلالات‌ هورمونی‌


پیشگیری‌


  • تغییرات‌ عمده‌ زندگی‌ را پیش‌بینی‌ و آمادگی‌ لازم‌ برای‌ مواجهه‌ شدن‌ با آنها را کسب‌ کنید.

  • حتی‌الامکان‌ از عوامل‌ خطر پرهیز کنید.

عواقب‌ مورد انتظار


در بسیاری‌ از موارد، بیماری‌ خود به‌ خود خوب‌ می‌شود، اما با کمک‌ گرفتن‌ از پزشک‌ می‌توان‌ مدت‌ افسردگی‌ را کم‌ کرد و روش‌های‌ مقابله‌ با افسردگی‌ را فرا گرفت‌. عود افسردگی‌ شایع‌ است‌. درصد بهبودی‌ بالا است‌، حتی‌ اگر فرد به‌ هنگام‌ افسردگی‌، نسبت‌ به‌ بهبودی‌ خود دید منفی‌ داشته‌ باشد.

عوارض‌ احتمالی‌


خودکشی‌. علایم‌ هشداردهنده‌ آن‌ عبارتند از: ـ گوشه‌گیری‌ از خانواده‌ و دوستان‌ ـ عدم‌ توجه‌ به‌ ظاهر خود ـ به‌ زبان‌ آوردن‌ این‌ که‌ فرد می‌خواهد «همه‌ چیز را تمام‌ کند» یا اینکه‌ «زیادی‌ است‌ و مزاحم‌ دیگران‌.» ـ شواهدی‌ از داشتن‌ نقشه‌ برای‌ خودکشی‌ (مثلاً نوشتن‌ وصیت‌نامه‌ یا توجه‌ به‌ یک‌ سلاح‌ قتاله‌) ـ خوشحالی‌ ناگهانی‌ پس‌ از احساس‌ نومیدی‌ طولانی‌ مدت‌ ـ عدم‌ بهبود افسردگی‌

درمان‌


اصول‌ کلی‌
در صورتی‌ که‌ علایم‌ خفیف‌ تا متوسط‌ باشند، روش‌های‌ به‌ عهده‌ گرفتن‌ مراقبت‌ از خود را در پیش‌ گیرید:

با دوستان‌ و خانواده‌ صحبت‌ کنید.

به‌ طور منظم‌ ورزش‌ کنید.

یک‌ رژیم‌ غذایی‌ متعادل‌ و کم‌چرب‌ داشته‌ باشید.

الکل‌ مصرف‌ نکنید؛

کارهای‌ عادی‌ زندگی‌ خود را ادامه‌ دهید.

فیلم‌های‌ خنده‌دار و شاد ببینید.

در صورت‌ امکان‌ به‌ تعطیلات‌ بروید.

احساسات‌ خود را در یک‌ دفتر خاطرات‌ روزانه‌ بنویسید.

سعی‌ کنید مشکلات‌ در روابط‌ با دیگران‌ را حل‌ کنید (البته‌ بهتر است‌ که‌ در این‌ زمان‌ تصمیمات‌ عمده‌ نگیرید).

تا حدی‌ که‌ می‌توانید فعالیت در زمان ابتلا به این بیماری خود را حفظ‌ کنید.

مسؤولیت‌های‌ خود را تا زمان‌ بهبودی‌ به‌ فرد دیگری‌ واگذار کنید.

به‌ گروه‌های‌ حمایتی‌ در مورد افسردگی‌ بپیوندید.


داروها
داروهای‌ ضدافسردگی‌ برای‌ بعضی‌ از افراد که‌ افسردگی‌ طولانی‌مدت‌ یا نسبتاً شدید دارند.
لیتیم‌ برای‌ مواردی‌ که‌ دوره‌هایی‌ از سرخوشی‌ غیرطبیعی‌ و افسردگی‌ متناوباً رخ‌ می‌دهند.

فعالیت در زمان ابتلا به این بیماری


محدودیتی‌ برای‌ آن‌ وجود ندارد. فعالیت در زمان ابتلا به این بیماری ها و علایق‌ روزانه‌ را حفظ‌ کنید حتی‌ اگر حوصله‌ آنها را ندارید.

رژیم‌ غذایی‌

یک‌ رژیم‌ عادی‌ و متعادل‌ داشته‌ باشید حتی‌ اگر اشتها به‌ غذا ندارید.

درچه شرایطی باید به پزشک مراجعه نمود؟


اگر شما یا یکی‌ از اعضای‌ خانواده‌تان علایم‌ افسردگی‌ دارید.

اگر احساس‌ تمایل‌ به‌ خودکشی‌ یا
ناامیدی‌ دارید.

محمد بازدید : 468 شنبه 17 فروردین 1392 نظرات (0)




اختلال هراس

ترجمه: هراير دانليان-روانشناس بالینی


 

اختلال هراسی یک مشکل بزرگ سلامتی می باشد (Barlow 97) و یکی از متداول ترین اختلالات روانپزشکی در آمریکا. نرخ شیوع آنرا در بین مردم عادی، از 3 تا 6 میلیون نفر تخمین زده اند. (سایبرت 1999)

نرخ شیوع در جمعیت بالینی تقریبا" 10% جمعیت گزارش شده است. (راج، کروبه و داگون 1993)

در این اختلال شدت نشانه ها احتمال دارد کاهش و افزایش یابد و اگر اختلال مداوا نشود، حاد می شود و بشدت کیفیت زندگی فرد را از طریق در خطر انداختن بهداشت روانی کاهش می دهد. مانند خطر بالای ابتلا به افسردگی شدید و شدت مصرف مواد. (آگراس 1993، دیولاک و دیگران 1990)

در اختلال  هراس احتمال اقدام به خودکشی افزایش می یابد. مشاهدات نشان داده است که افراد مبتلا به اختلال هراس 5 مرتبه بیشتر از دیگران در خطر اقدام به خودکشی قرار دارند. افراد مبتلا به سومصرف مواد، افسردگی یا اختلالات شخصیت نیز در خطر ابتلا به اختلال مزمن می باشند.(باودن 1992). مارگراف، بارلو، کلارک و ترلچ 1993) شربورن ، ولز و جاد 1996)

 

تشخیص و درمان موثر و سریع اختلال و هراس می تواند به کاهش مزمن بودن این اختلال کمک کند. درمان موثر اختلال و هراس ممکن است به کاهش شیوع گذرهراسی هم منتج شود. (مایکلسون، مارچیونه، گرین والد، تستا 1996)

 

افرادی که از نشانه های متعدد و فراوان رنج می برند ممکن است هم از طریق درمان داروئی و هم از طریق متخصص بهداشت روانی به دنبال تسکین باشند. این نشانگان را میتوان از منظر بهداشت روانی یا پزشکی یا روانپزشکی درمان کرد مانند دارو درمانی روانپزشکی ، درمان پزشکی یا هرگونه از درمان های دیگر. نتایج تحقیقات ترکیبی از درمان شناختی-رفتاری و درمان با داروهای روانی حمایت می کند. (بی میش و دیگران 1999، گورمن و کاپلان 1993، موسسه ملی سلامتی “NIH” 1991)

 


درمان هراس

وجه مشخصه اصلی اختلال هراس، وقوع دوباره و تکرار شونده حمله هراس می باشد.

حملات با دوره های ناگهانی ترس و هراس شدید همراه می باشد. آنها می توانند مستقل از تشخیص های پزشکی یا روانپزشکی خاص اتفاق بیفتد، بر خلاف حملاتی که همراه با اختلالات اضطرابی دیگر می باشند .(این حملات هراس بدون ارتباط با محرک های خارج اتفاق می افتند.)

مطابق با DSM-IV ، نشانگان رایج یک حمله، کوتاه شدن تنفس، سرگیجه، تپش قلب، ترس از مردن می باشند و حداقل تجربه کردن تعدادی از این نشانه ها برای تشخیص اختلال هراس لازم می باشد. فرد باید پس از یکی از این حملات هراس و به مدت یک ماه نگران اتفاق افتادن حمله بعدی باشد. حملات وحشت زدگی از فردی به فرد دیگر براساس فراوانی، شکل و شدت متفاوت می باشند و گاهی معالجه کامل حملات هراس از طریق یک نوع درمان خاص ممکن نیست.

 

مداخلات شناختی - رفتاری

تکنیک های درمان های شناختی و رفتاری در درمان اختلال هراس موثر شناخته شده اند (12) با وجودیکه بیان قطعی این موضوع که ترکیب چه تکنیک هایی با یکدیگر بهتر می باشد، زود می باشد، ولی تحقیقات بر سودمندی برخی ترکیبات مانند دوباره ساخت دهی شناختی، درمان شناختی متمرکز، آموزش هراس ، کنارآمدن تخیلی (ذهنی)هدایت شده، آموزش نفس کشیدن و کنترل تنفسی ، درمان مواجه احشایی و تلقیح حمله هراس متمرکز می باشند.

 

مداخلات شناختی

انواع گوناگونی از مداخلات شناختی در درمان اختلال وحشت زدگی موثر تشخیص داده شده اند. اساس این مداخلات براین فرضیه متکی می باشند که تحریفات شناختی و تفسیرهای اشتباه فاجعه آمیز از هراس باعث تداوم اختلال می شوند. هر چه فرد بر این شناختهای اشتباه تمرکز کند نشانه های حمله بدتر می شود . (12) تحریف های شناختی متداول شامل این باور می باشد که فرد خواهد مرد، دچار حمله قلبی شده است، هوشیاری را از دست می دهد یا دیوانه می شود. چنین تحریف هایی بشدت بین افرادی که دچار اختلال هراس هستند، شایع می باشند.

بعلاوه، شواهدی وجود دارند مبنی بر اینکه افرادی که حملات هراس شان را بیشتر به مشکلات پزشکی فاجعه آمیز نسبت می دهند تا به آشکار شدن ساده اضطراب، بطور معنی داری حملات سریع تر گذر هراسی را تجربه می کنند. بنابر این ، مداخلات شناختی که به فرد برای دوباره تفسیر کردن نشانگان بدنی حملات هراس کمک می کنند جز مهمی در مداوای اختلال هراس می باشند.

 

دوباره ساخت دهی شناختی

دوباره ساخت دهی شناختی عبارت است از ترکیب تکنیک های شناختی و مبتنی است بر روش آموزش گفتار خود-کنارآمدن (میچن بائوم 1977) و شناخت درمانی بک . در این درمان افرادی که دچار اختلال هراس می باشند را تشویق می کنند تا عقلانی بودن باروهایشان را مورد سوال قرار دهند و هر گاه مناسب باشد، افکارشان را تغییر دهند (کلارک 1986)

درمان با شرح شناختی حمله شروع می شود. به افراد آموزش داده می شود که افکار منفی قابلیت افزایش اضطراب را دارند، در صورتیکه کنار آمدن و افکار انطباقی می توانند آنرا کاهش دهند. گفتار-درونی که همراه با بیانات محکوم به شکست می باشند، با بیانات مولدتری جایگزین می شود.(میچن بوم 1977) به افراد دچار اختلال هراس تعلیم داده می شود تا افکار منفی شان را تغییر دهند ، مانند " من نمی توانم با این احساس هراس کنار بیایم" به افکار مولد مثبت تر مانند "من می توانم با اضطراب کنار بیایم" (ودل ، بارلو و ابراین 1974) این اظهارات خود-کنارآمدن ابتدا" به عنوان تمرین در طول جلسات درمانی قبل از اینکه در موقعیت های بیرونی بکار روند، بیان می شوند . در طول جلسات، از مراجع خواسته می شود تا این اظهارات خود-آموزشی مثبت را بیان کنند و درمانگران هم پس خوراند و بیانات همسان دیگری را آمـــاده می کنند (وفارت 1993) . استفاده از دفتر وقایع روزانه، که در آن مراجعان می توانند افکار منفی را که با آنها در هنگام حمله مواجه می شوند را یادداشت کنند، می تواند کمک سودمندی برای درمان باشد (کلارک 1986)

 

در موقعیت هایی که مشاهده می شود الگوهای افکار غیر منطقی با اضطراب همبسته می باشد، تلاشها می توانند در تغییر الگوهای افکار ناسازگارانه هسته ای متمرکز شوند حتی اگر ابتدا" این الگوی هراس و حمله های همبسته بنظر نیاید. (بک، لایک و بوهنرت 1974) برای مثال، مراجعانی که فکر می کنند همه کارها را باید به بهترین نحو انجام دهند ممکن است اینگونه تشخیص دهند که اختلال هراس شان از طریق بوجود آودرن احساس عدم کنترل می تواند باعث فرسایش عزت نفسشان شود. (ودل و دیگران 1984)

نگرشهای  منفی نسبت به خود را می توان به دوباره اسناد داد به درک فرد از اختلال هراس که این درک می تواند در کاهش ناامیدی و افسردگی که اغلب همراه با اختلال می باشند موثر باشد (آلفورد،فری من ، بک و رایت 1990)

در نهایت، متوقف کردن تعبیرهای فاجعه آمیز، تکنیک های متوقف کردن تفکر و تکنیک های حواس پرتی بیشتر مواقع در میان تکنیک های دوباره ساخت دهی شناختی قرار داند (آگراس 1993)

در این موارد، مراجعان را تشویق می کنند تا عملی انجام دهند تا بتوانند خودشان را از تمرکز بر افکار منفی خلاص کنند. ترغیب کردن مراجعان به ریختن آب به صورتشان، بستن و زدن نوار به مچ دست یا فریاد بلند زدن تمام روشهایی هستند که می تواند دایره افکار منفی را باز کند.

تحقیق نشان می دهد که دوباره ساخت دهی شناختی درمان سودمندی است در کاهش حملات هراس (کلارک1986، کلارک بلکوسکیر، همکن و به لدر 1991، مارگراف و اشتایدر 1991 ، ودل و دیگران 1984) اظهارات خود-کنارآمدن، تغییر جریان افکار ناهنجار و تکنیک های متوقف کردن افکار در درمان اختلال هراس مورد استفاده واقع شده اند.

 

درمان شناختی متمرکز

درمان شناختی متمرکز یا مرکزی، مداخله روانشناختی کوتاه سازمان یافته ای می باشد که اساس درمان در آن براین مبتنی است که حملات هراس در نتیجه وجود دور معیوبی می باشد شامل ترس از مصیبتی قریب الوقوع بدنی یا روانشناختی که از سو تعبیر نشانه های بدنی بر می خیزد. برای شکستن این دور، نشانه های بدنی باید دوباره تعبیر شوند. تغییر سوتعبیرهای مربوط به احساسات بدنی می تواند درماندگی همراه با حملات را بطور قابل ملاحظه ای کاهش دهد.

درمان، با تعلیم مراجعان در باره این مدل شناختی هراس آغاز می گردد. درمانگر توضیح می دهد که اضطراب عملکرد و نشانه خطر درک شده می باشد و چگونه سوتعبیرها از این خطر می تواند باعث ادامه نشانه های هراس شود. سپس، مراجع و درمانگر توالی دقیق احساسات بدنی و سوتعبیرهای فاجعه آمیز فرد را که پیش و در حین حمله هراس اتفاق می افتد مشخص می کنند. بعد از آن، نشانه های بدنی در حین جلسات درمانی به کمک کلمات و تصویرهای ذهنی دوباره تولید می شوند. نشانه های بدنی می توانند به کمک وسایل نیز دوباره تولید شوند، مانند تمرین کوتاه و شدید برای مثال، مراجعانی که در حین حملات وحشتزدگی دچار سرگیجه می شوند ممکن است در میان صندلی ها چرخانده شوند. از مراجعانی که احساساتی مانند از نفس افتادگی یا تپش شدید قلب را گزارش می دهند ممکن است که خواسته شود تا از پلکان بین طبقات بالا و پایین بروند یا 200 تا 400 میلی گرم کافئین ببلعند. اگر این نشانه های وحشت زدگی بیشتر از طریق روشها و تکنیک های جسمانی دوباره تولید شوند تا ذهنی، اصطکاکی که مورد استفاده قرار می گیرد نمایش احشایی می باشد.

 

پس از اینکه نشانه های از طرق مختلف مانند تصور،بیان یا روش های بدنی تولید می شوند مراجعان ترغیب می شوند تا اعتبار سوءتعبیرهای فاجعه آمیزشان را آزمایش کنند. به همین دلی به مراجعان آموزش داده می شود تا احساسات بدنی شان را به علت های متناسب انتساب کنند. اظهارات خود-کنارآمدن جایگزین اظهارات تحریف شده مراجع که قبلا استفاده می کرده است ، می شود. برای مثال فکر " دارم دچار حمله قلبی می شوم" جایگزین "تپش قلبم سریع است چون پلکان را بالا دویدم" یا " تپش قلبم بالا است چون چیزی که مرا می ترساند را تصور کردم ولی بزودی به حالت عادی برخواهد گشت" می شود.

 

سالکوسکیز و دیگران (1991) پیشنهاد کردند که این تمرین در جریان جلسه درمانی با تمرین روزانه در خانه همراه شود. مراجعان اتفاق افتادن حمله و احساسات مهم تجربه شده و همچنین هر سوءتعابیر از این احساست و باورها را درهمان زمان، یادداشت می کنند. تفسیرهای دیگر نیز (پاسخ های عقلانی ) یادداشت می کردند. در نهایت سوءتعبیرهای فاجعه آمیز برای بار دوم برآورد می شوند، بطور قابل توجهی نسبت به دفعه اول غیر واقعی تر برآورد می شوند.

 

تحقیق نشان داده است که درمان شناختی می تواند حملات هراس را کاملا" درمان نماید و بصورت قابل توجه ای سوءتعبیرهای نشانه های بدنی را پس از 2 (سالکووسکیز و دیگران 1991) 4 (آلفورد و دوستان 1990) 8 (بک، سوکول،کلارک، برچینک و رایت 1992) و 10 تا 26 (سوکول و دیگران 1989) جلسه کاهش دهد. شواهد نشان می دهند که این نتایج در پیگیری های یک ساله تغییر نکرده بودند.

 

 

 

تعلیم هراس  Panic Education

تعلیم هراس بر این فرض استوار است که مراجعان نیازمند هستند تا الگوی شناختی هراس و ارتباط حملات هراس را با محرک های تنش زا تعارض های زندگی را قبل از اینکه درگیر مداخلات درمانی خاص شوند را درک کنند. از این جهت تعلیم هراس به عنوان درمان جداگانه Stand alone در نظر گرفته نشده است بلکه به عنوان درمان فرعی نسبت به دیگر مداخلات می باشد.

به افراد مبتلا به اختلال هراس اطلاعات کلی  در مورد اختلال هراس داده می شود. اغلب به صورت گروهی، اطلاعات در مورد اختلال هراس مورد بحث قرار می گیرند. داشتن شریک در تجارب حملات هراس به افراد کمک می کنند که این را درک کنند که آنها در این تجربه تنها نیستند. مراجعان با داستان های موفقیت آمیز در مورد درمان هراس مواجه می شوند. از این رو در آموزش هراس اطلاعات، حمایت و تشویق به عنوان اولین قدم در درمان این اختلال هراس می باشد. (بوردن ، کلام و سالمون 1991)

 

کنار آمدن ذهنی هدایت شده Guided Imaginal Coping

در کنار آمدن ذهنی هدایت شده (مشابه درمان شناختی متمرکز است) مراجعه در معرض نشانه های بدنی هراس قرار میگیرد تا استناد دادن دوباره سوتعبیرها را یاد بگیرد. این در معرض قرارگیری از طریق تخیل موقعیت بدنی و محرک های شناختی همراه با حملات هراس انجام می گیرد. (واتکینز  Sturgis و   Clum  1918) . محرک های تصور شده با گزارش مراجع از احساسات واقعی بدنی و ذهنی خود درحین حمله هراس مقایسه می شود. برای مثال، تقلید کردن از فاجعه های بدنی مراجعان ممکن است تصور کنند که دچار حمله قلبی شده اند، دارند ضعف می کنند، دارند خفه می شوند، دارند دیوانه می شوند، احساس حقارت یا درماندگی می کنند.(اتاویانی و بک 1987)

سپس درمانگر به مراحع آموزش می دهد تا تدابیر کنار آمدن شناختی را یاد بگیرد تا با این نشانه ها کنار بیاید. برخلاف درمان شناختی متمرکز، این تدابیر کنار آمدن می توانند هر تکنیک شناختی یا رفتاری ای باشد که مراجعان آنرا برای فائق آمدن بر نشانه شناسی کردن شان سودمند می یابند و تنها نیازمند است تا نشانه های بدنی را دوباره تعبیر کند. تدابیر کنارآمدن مانند آرمیدگی،دوباره ساخت دهی شناختی و تنفس اصلاحی Correction breathing همه برای درمان اختلال هراس همراه با کنار آمدن تصویری هدایت شده بکار رفته اند (بوردن، Clum و سالما 1991) از این تکنیک در مقالات درمان هراس به مانند تکنیک Stand-alnoe حمایت نشده است. شواهدی وجود دارد که به هر حال ممکن است این روش جز موثری باشد در هنگامیکه با روشهای شناختی و رفتاری دیگری ترکیب شود (بوردن و دیگران 1991)

 

مداخلات رفتاری

چندین نوع از مداخلات رفتاری در درمان اختلال هراس سودمند تشخیص داده شده اند. مدل رفتاری اختلال هراس اساس بر الگوی شرطی سازی کلاسیک می باشد. با وجود اینکه این الگو بصورت اختصاصی برای مفهوم سازی علت یابی اختلال هرای سودمند نبوده است ولی می تواند چگونگی ادامه یافتن اختلال را توضیح دهد. (Beamish و دیگران 1996) . و لپه 1958 تاکید کرد که هرگاه محرکی مستقل همراه با اضطراب تجربه شود ممکن است سیر کلی از شرطی شدن آشکار احشایی خلق شود. در نتیجه پاسخ های مستقل آینده هم توانایی فراخوانی اضطراب را کسب می کنند.  در این مدل ادعا می شود که فرآیندهای بدنی/تنی باعث برانگیختگی خودمختارانه می شوند و توسط نشانگان فیزیولوژیکی که برانگیختگی و نشانگان اضافی هراس را تولید می کنند ادامه می یابند. (هیبرت و چشن 1989) گزارش شده است که نفس نفس زدن (شولمن، کاکس، سوینسون، کوچ، و ریچمن 1994) فعالیت قلبی افزایش یافته (مارگرافو اتلرس1991) و نشانگان اضافی اضطراب قبل از حمله هراس اتفاق می افتند. (اولیوت،مارکس،مک نامی و تایوبینا 1989).

 

برقراری دوباره کمک های فیزیولوژیکی عادی در جهت کاهش نشانه های بدنی، احتمال حمله هراس را کاهش می دهد. (بی میش و دیگران)

تحقیق نشان داده است نشانه های داخلی که اغلب بطور آزمایشی از طریق نفس نفس زدن یا تمرین برانگیخته می شوند، می تواند نشانه شناسی را که همراه با حملات اضطرابی تجربه می شوند را کاهش دهد. (بارلو 1994، کلام و سراس1993 ، مارگراف و دیگران 1993) مطالعات نشان داده اند که افرادی که در شناسایی و کنترل آن دسته از نشانه های تنی درونی که می تواند آغازگر حملات هراس باشد را توانا می باشند ، در کاهش دادن هراس موفق هستند و  در نتیجه آماده اجزا رفتاری درمان اختلال هراس برایشان حمایت گر می باشد.

یکی از علت های اولیه اختلال هراس نفس نفس زدن در نظر گرفته شده است (هیبرت و چن 1981) . مدل نفس نفس زدن (HV) اشاره دارد که هراس از الگوهای تنفس غیرعادی که می تواند باعث نفس نفس زدن مزمن شود ناشی می شود. (میشلسن و دیگران 1990). وقیتکه از فرد دچار اختلال هراس درخواست می شود که برای دو دقیقه سریع نفس بکشد، گزارش می دهد که نشانه های شبیه به حملاتشان را تجربه می کنند این مدل اختلال نفس نفس زدن در مداخله رفتاری دوباره آموزی نفس کشیدن برای درمان اختلال هراس پایه ریزی شده است. از این جهت، مداخلات رفتاری که به افراد در کاهش دادن نشانه های بدنی هراس کمک می کنند اجزای مهم در درمان اختلال هراس می باشند.

 

آموزش تنفس و کنترل تنفس

آموزش تنفس روش خاصی است برای کند کردن تنفس در حین حملات (رابی و بارلو 1991).

این  روش تنفس عادی و آهسته را ترویج می هد و به مراجعان اثبات می کند که تعداد فراوانی از احساساتی که در حین حمله هراس تجربه می کنند بیشتر در نتیجه افزایش تنفس می باشد تا ظهور و آشکارشدن موقعیت های ترس آور. هدف کلی آموزش دوباره تنفس کاهش نرخ تنفس مراجع می باشد (بیمش و دیگران 1996) کاهش احتمال نفس نفس زدن و کمتر نمودن این احتمال که مراجع نشانه های فیزیولوژیکی را فاجعه آمیز تفسیر کند. آموزش دوباره تنفس

(De Raitne, Rijken گارسن و کرایمات 1989) و کنترل تنفس اساسا" درمانهای همانندی هستند که بر اساس تئوری نفس نفس زدن در اختلال هراس و مطابق با فرضیه نفس نفس زدن . مطابق با تئوری نفس نفس زدن مراجعان مبتلا به اختلال هراس در حین حملات نشانه های بدنی ناخوشایندی را تجربه می کنند که مشابه هستند با نشانه هایی که از طریق نفس نفس زدن بوجود می آیند، مانند گیجی ، تپش سریع قلب، دستان سرد، تهوع و از نفس افتادگی. نوشته ها اشاره دارند که از طریق آموزش دوباره تنفس می توان به مراجعان کنترل حملات هراس را از طریق اجتناب از نفس نفس زدن هنگامیکه در موقعیت های تپش آور می باشند را آموزش داد (کراسک و بارول 1993 ، Overhosler 2000 و راپی و بارلو 1998).

در اولین گام آموزش تنفس از مراجعان خواسته می شود تا نفسهای سریع و عمیق برای تقریبا" 90 ثانیه از طریق دهانشان بکشند. (کراسک و بارلو 1993) (آنتونی و سولیسون 2000). سپس از آنان خواسته می شود تا ارزیابی کنند که چه مقدار از نشانه هایی را که تجربه می کنند شبیه به و متفاوت با نشانه هایی است که در طول حملات هراس تجربه کرده اند. سپس از مراجعه خواسته می شود که به کمک مشاور این شباهت ها و تفاوت ها را با دقت شرح دهند. از طریق شناسائی که به کمک مشاور انجام می گیرد امکان دارد مراجع قادر شود شباهتها میان بیش نفس کشیدن را حملات هراس تشخیص دهد . نوشته ها ادعا می کنند که مراجعانی که شباهتی بین نشانه ها ملاحظه می کنند احتمالا" از این درمان منفعت می برند (کلارک و دیگران 1985).

دومین قدم این است که به مراجع با جزئیات توضیح داده شود که چگونه نفس نفس زدن ممکن است باعث حملات هراس شوند. (آنتونی و سوینسون 2000 ، کراسک و بارلو 1993، راپی و بارلو 1988) . این توضیحات شامل بحث در مورد این موضوع می شود که این تهدید ادراک شده که دور معیوبی را شروع می کند ممکن است هم از محرک های داخلی و هم خارجی حاصل شود. در حالیکه ممکن است که سازمان دهنده اصلی حمله ادراک برخی تغییرات بدنی بنظر بیاید، حوادث بیرونی هم ممکن است ماشه واقعی حملات باشند که بعدا" نشانه های بدنی حمله را باعث می شوند.

در سومین مرحله آموزش تنفس به مراجعان الگوها و روشهای تنفسی که به آسانی آموخته می شوند و در موقعیتهای اضطرابی به سرعت فراخوانده می شوند  و با نفس نفس زدن سازگار هستند آموخته می شود. ( کراسک و بارلو 1993)/ تنفس دیافراگمی  تنفس دم و بازدمی و از طریق شکمی  از طریق قفسه سینه به مراجع آموخته می شود . دستان مراجع بر شکمشان قرار می گیرد تا از دم و بازدم صحیح مطمئن شوند. بارلو و سرین 1988 ، De Ruitern و دیگران 1989 ساندرسون و ولترلر 1995) .می توان از یک نوار آموزش گام به گام تنفس که شامل شمارش موزون می باشد و از طریق آن به مراجعان در جلسات درمانی و بعدا" در منزل آموزش تنفس آرام و منظم داده می شود، استفاده کرد.

راپی و بارلو (1991) اظهار می کنند که تنفس عادی تقریبا" 10 الی 14 نفس در دقیقه می ابشد . هرگاه مراجع قادر است 10 بار یا کمتر در هر دقیقه نفس بکشد ، تشویق می گردد تا تمیریناتش را باهمین سرعت ادامه دهد. این شیوه تنفسی در زندگی روزمره مکررا" تمرین می شود تا مراجع بتواند بدون یک نوار آرام و منظم نفس بکشد. مرحله آخر آموزش شاملی آسیب سازی یا مواجهه احشایی می باشد . جایی که مراجعان نفس نفس می زنند تا نشانه های هراس را تجربه کنند و نشانه های ناخوشایند را به سرعت از طریق تنفس آرام و منظم تحت کنترل در بیاورند. (گارسن و دیگران 1992).

تحقیق نشان می دهد که آموزش تنفس دردرمان اختلال هراس موثر است ولی بنظر می رسد سودمندترین است هنگامیکه با مداخلات شناختی همراه می باشد. تحقیق اشاره می کند که هنگامیکه آموزش تنفس به تنهایی استفاده می شود، از یک درمان دارونما سودمندتر نیست (گارسن و دیگران 1992: هیبرت و چن 1989، کلرسکر ، بارلو تاسناری و سرنی 1990)

درمان مواجهه احشایی مداخله است بر اساس نظریه یادگیری و الگوی خاموشی. این مدل بر این اشاره دارد که مواجهه با احساسات بدنی ناخوشایند ترسی که همراه با نشانه های بدنی هراس می باشد را در نهایت خاموش خواهند کرد. مراجع و مشاور بهداشت روانی تمرینات مختلفی را آزمایش می کنند تا تمریناتی را که در خلق دوباره نشانه های هراس در مراجع موثر هستند را کشف کنند.

مواجهه احشایی آن تکنیک هایی را به هم پیوند می دهد که توسط آنها سعی می شود فرد بتدریج نشانه های بدنی ، با احساسات بدنی هراس مواجه شود. (بارلو 1994، آگراس 1993).

با استفاده از تکنیک هایی مانند چرخش بدنی Bodily Spinning شبیه سازی Imaging یا نفس نفس زدن، نشانه های بدنی هراس را می توان ایجاد کرد (اورهولزر 2000). IE یک روش درمانی مناسبی است برای مراجعانی که بطور اخص از احساسات بدنی هراس یا اضطراب می ترسند.

IE سه مرحله اصلی را شامل می شود. در اولین قدم مرحله پایه و اساس درمان به مراجعه ارائه می شود (آنتونی، کراسک و بارلو 1995، بارلو و کراسک 1994، کراسک و بارلو 1993). در این زمان، مراجعان با توضیحاتی در این مورد که IE ممکن است به کاهش استرس حاصل از احساسات بدنی کمک کند آماده می شوند، درست مانند مواجهه با موقعیتی که می تواند ترس از فعالیتها یا اشیا را کاهش دهد.

مرحله/گام دوم مواجهه احشایی شامل آزمایش کاهش نشانه ها می باشد که توسط آن احساساتی که مطابق با ترس فرد می باشد را ثبت می کنند و تمرینات مناسب برای مواجه را پیدا می کنند. هدف این مرحله شناسایی تمریناتی است که نشانه های بدنی مشابه با هراس واقعه ای را ایجاد می کند. آنتونی و السونیسون (2000) تعدادی تمرینات مختلف را شرح می دهند که برای تهییج احساسات بدنی در مواجهه احشایی بکار می روند.

تکان دادن سر از سویی به سوی دیگر بمدت 30 ثانیه یکی از تمریناتی است که در مواجه احشایی مورد استفاده قرار می گیرد. نشانه ها ممکن است شامل سرگیجه (light headedness) ضربان سریع قلب یا تپش یا از نفس افتادگی و احساسات خفه شدن باشند. تمرین دیگر فرد خم می شود و سر را در حالت نشسته و بمدت 30 ثانیه بین پاها می گذارد. سپس به سرعت بدنش را به حالت اولیه باز می گرداند و نشانه ها ممکن است شامل سرگیجه ، گیجی و احساسات خفه شدگی شود. قرار دادن یک فشار دهنده زبان در قسمت عقبی زبان تمرین دیگری است که نشانه های را برمی انگیزاند. دستگاه فشار دهنده باید برای چند ثانیه باقی بماند تا بازتاب دل به هم خوردن را برانگیزاند. نشانه ها ممکن است حالت تهوع، تپش قلب و احساسات خفه شدگی یا بازتاب دل به هم خوردن را شامل شوند. بستن کراوات ، پوشیدن بلوز یقه اسکی یا بستن روسری برای تقریبا" 5 دقیقه تمرین دیگری است که در مواجه احشایی مورد استفاده واقع شده است. نشانه هایی که توسط این تمرین ممکن است برانگیخته شوند  احساس گرفتگی در گلو، نفس تنگی و احساسات خفه شدگی را شامل شوند.

تمرین دیگر تنفس از طریق یک نی کوچک و تنگ به مدت تقریبا" دو دقیقه می باشد. نشانه ها شامل نفس تنگی، لرزش، تکان خوردن، گرفتگی در قفسه سینه، احساسات خفه شدگی و ضربان و تپش سریع قلب است. خیره شدن به نور بمدت 60 ثانیه و سپس تلاش برای خواندن تمرین دیگری است که برای برانگیختن احساسات هراس مورد استفاده واقع شده است. از نشانه هایی که از این تمرین ناشی می شوند ممکن است شامل دید تار، سرگیجه یا گیجی شود.

هر تمرینی که انتخاب می شود برای مراجع شرح داده می شود. (آنتونی و سوینسون 2000) هرگاه که مراجع به هر تمرن اقدام می کند، از او خواسته می شود تا نشانه های تجربه شان، شدت ترس و شباهت بین ترس طبیعی و حملات هراس را گزارش کنند. مراجعانی که مطمئن نیستند که چه احساساتی با ترس مرتبط است ممکن است برایشان توضیح اینکه کدام تمرین باید استفاده شود، سودمند باشد.

در مرحله سوم، تمریناتی که در مرحله قبل تشخیص داده شده به مراجع محول می شود. مراجع و مشاور به کمک یکدیگر سلسله مراحلی از تمریناتی را که مشخص می کنند.

پس از اینکه سلسله مراتب معین شد، مراجع آن تمرینانی را انجام می دهد که برایش کمترین ترس را برمی انگیزاند. مراجع و مشـاور این تمرینات را ادامه می دهند، در حالیکه بتدریج به سمت سخت ترین تمرین در آن سلسله مراتب پیش می روند. این جلسات تا کاهش میزان ترس مراجع ادامه می یابد. تصور هدایت شده نیز می تواند در مواجه سازی احشایی مورد استفاده واقع شود.  با این تکنیک می تواند به فرد کمک کرد مواجه شدن با موقعیت هایی که احساس نگرانی یا هراس را فرا می خواند را تصور کنند. پس از اینکه مراجعان توانستند سخت ترین موقعیت را هم تصور کنند، اینک از آنان خواسته می شود که تصور کنند برخورد موفقیت آمیزی با این موقعیت ها داشته اند (واتکینز و دیگران 1985).

برخی مواقع مشکلات ممکن است از مقادیر زمانی که مراجع با موقعیت های بدنی هراس آور مواجه می شود منتج شوند (بارلو 1994، بارلو و کری 1988) . مشاور احتیاط را سرلوحه قرار می دهد تا از افزایش سطح اضطراب مراجع از طریق طولانی بودن نامناسب مدت مواجه یا از حرکت صعودی بسیار سریع در سلسله مراتب ترس ها جلوگیری کند (بارلو 1994، واکر ، هدبرگ، کلمنت و رایت 1981) افزایش سریع اضطرابی در مراجعان ممکن است به جای اینکه فرو نشانده شود تشدید می شود و این در صورتی است که به تمرینی در سلسله مراتب مراجع خیلی سریع پایان داده شود.

برای ممانعت از خاتمه عجولانه درمان درمانگر باید توجه بسیار زیادی به آموزش مراجعان در باره روند درمان مبذول دارد. بعلاوه قبل از شروع درمان رابطه درمانی خوبی باید بین مراجع و درمانگر برقرار شود و انگیزه مراجع برای بهتر شدن باید قوی باشد (بارلو 1994 ، بارلو و سرنی 1998 ، سانه رسون و وتزلر 1995 ) . روشی که برای کمک کردن به انگیزش مراجع مورد استفاده واقع می شود تشویق مکرر وی توسط درمانگر می باشداز طریق چاپ پیشرفت های برجسته و مهم در طی جلسات و همچنین باید به اهمیت درمان بی وقفه و مستمر تاکید شود، با وحود تمام ناراحتی هایی که مراجع ممکن است طی درمان تجربه کند.

از مراجع در تمــام موقعیت های خطرناک پزشکی که ممکن است بر سلامتی اش در برخی تمرینات تاثیر بگذارد ، حمایت می شود . برای مثال، مراجعانی با مشکلات پشت یا گردن نباید در تمریناتی که می تواند دردشان را تشدید کند شرکت کنند، مانند دوی ثابت و تکان دادن سر. بعلاوه نفس نفس زدن می تواند وضعیت مراجعان متبلا به آسم مزمن را حادتر کند. آنتونی و سوبیسون (2000) پیشنهاد میکنند که بهتر است از پزشکشان قبل از شرکت در تمرینات اجازه بگیرند. اگر این احتمال وجود دارد که مراجع از لحاظ پزشکی وضعیت مناسبی نداشته باشد .

 

درمان مرکب

تلقیح هراس، یا درمان کنترل هراس، روشی چند الگویی است که گفته می شود در حذف نشانه های هراس موثر می باشد است و (بارلو 1990، کراسک ، براون و بارلو 1991، کلوسکر و دیگران 1990 ، شیر و دیگران 1991 ، تلچ و دیگران 1993) تلقیح هراس شامل چهار مداخله بنیادین می باشد. اولین فرد آموزش هراس می باشد ، با تمرکز بر سبب شناسی شیوع و چگونگی ادامه هراس به صورت تئوری .

سپس دوباره ساخت دهی شناختی افزوده می شود. مراجعان ترغیب می شوند تا شناسایی و کنترل کنند و تغییر دهند احکامی را که معانی معکوس می دهند و افکار منفی که در اتفاق افتادن حمله هراس نقش دارند. سومین گام بازآموزی تنفس است جهت حذف نشانه های بدنی که اغلب شروع کننده حملات هراس می باشند .

آخرین گام معرفی مواجهه احشایی می باشد. نوعی درمان شناختی متمرکز که از تمرینات بدنی استفاده می کنند برای کاهش احساسات بدنی. هنگامیکه این احساسات دوباره وقوع می یابد به علل واقعی شان اسناد داده می شوند.

 

یافته ها نشان می دهند تلقیح هراس بطور برجسته ای موفق تراز آرمیدگی گام به گام در کاهش حملات هراس بوده است (بارلو 19990) یا از ترکیت آرمیدگی گام به گام و تلقیح هراس (کراسک و دیگران 1990) و به موثری آلپرازولام می باشد بدون اثرات جانبی همراه با دارودرمانی (کلوسکر و دیگران 1990) . تعداد جلسات لازم از 15 جلسه (بارلو  1990   ،کلوسکر و دیگران 1990) تا بین 8 تا 24 جلسه بر اساس نیاز (شیدر  و  دیگران 1991) تغییر می کند. استفاده از تلقیح هراس در قالب گروه  ، تلچ و دیگران 1993) در تسکین نشانه های هراس بعد از 12 جلسه موفقیت آمیز بود.


محمد بازدید : 395 شنبه 17 فروردین 1392 نظرات (0)

هیجان، اضطراب و ترس

 

ترس احساسی است که هر انسانی آن را می‌شناسد. هر انسانی از آن بعنوان احساسی ناخوشایند یاد می‌کند و از داشتن آن دوری می‌کند، چرا که این احساس بنابر طبیعت خود زمانی ظاهر می‌شود که خطری درونی و یا بیرونی فرد را تهدید می‌کند. این احساس به شکل علائم مختلف جسمی و روانی ظاهر می‌شود، مانند تپش قلب، تنگی نفس، احساس گرگرفتگی، سرخ شدن صورت، ترشح زیاد عرق و غیره. در حالت ترس فعالیت طبیعی مغز در رابطه با محیط (مانند دیدن، شنیدن، بوئیدن، لمس کردن، چشیدن، حس تعادل در ایستادن و راه‌رفتن و غیره)  بشدت تحت تاثیر قرار می‌گیرد و سهم بیشتر فعالیت مغز و بدن متوجه روبرو شدن با موضوع خطر و حفظ امنیت می‌شود. به این معنا ترس در چهارچوب روبرو شدن با خطر نقشی بسیار حیاتی بازی می‌کند و در حقیقت ترس به حکم زنگ خطری است که انسان را متوجه موضوع خطرداری می‌کند؛ تا بدنبال آن انسان عملی را صورت دهد که به رفع خطر بیانجامد. به همین خاطر بعد از دور شدن از موضوع خطرزا این احساس نیز توسط سیستم‌های جسمی و روانی بطور طبیعی خنثی می‌شود و کارکرد اندامها و حواس به شکل طبیعی خود باز می‌گردد. بنابراین ترس یک احساس حیاتی، لازم و حفظ کننده زندگی است. در جریان تکامل انسان، احساس ترس برای حفظ‌ بقاء انسان بوجود آمده تا انسان را در روبرویی با خطر آماده دفاع، حمله و یا فرار کند. امروز نیز ترس همین وظیفه را برعهده دارد اگرچه موضوع خطر مانند گذشته دیگر حیوانات وحشی نیستند.

 

اختلال اضطراب هراسی

 

زمانی احساس ترس حالات بیمارگونه پیدا می‌کند و تبدیل به اختلال اضطراب هراسی می‌شود که سیستم‌های طبیعی و روانی فرد برای برطرف کردن ترس یا کارآیی خود را از دست داده باشد و یا از شدت کارآیی آنها کاسته شده‌باشد. در این حال حتی زمانی هم که چیز تهدید کننده‌ای وجود ندارد، حالات و علائم ترس به نحو ادامه‌داری به وجود خود ادامه می‌دهند و هر بار بر شدت آنها نیز افزوده می‌شود. به این معنا یکی از اصلی‌ترین شاخص‌های عدم کارآیی «سیستم روبرو شدن با ترس» به این شکل است که در این حالت ترس و اضطراب بدون وجود دلیل تهدید‌کننده، در مواقع و محیط‌های مختلف، به حد زیاد و روزافزون و در بیشتر اوقات روز فرد را در کنترل می‌گیرند، به نحوی که فرد یا همواره یک نوع دلهره، اضطراب و تشویش را حس می‌کند و یا بخاطر احساس ترس از دست زدن به کارهایی و یا از روبرو شدن با چیزهایی و یا از رفتن به مکانهایی بشدت پرهیز می‌کند. در حالی که خود نیز دلیل قانع‌کننده‌ای برای این احساس پیدا نمی‌کند.

 

علائم اختلال اضطراب هراسی و گروه‌بندی‌های آن

 

فرد مبتلا به اختلال هراس علائم اضطراب هراسی را معمولا در سه سطح حسی، فیزیولوژی و رفتاری لمس می‌کند.  یعنی اکثر اوقات افراد مبتلا بخاطر علائم حسی، فیزیولوژی و تا حدودی رفتاری به متخصصین مراجعه می‌کنند ولی علائم افکاری غالبا از طرف آنها دیده و یا مطرح نمی‌شود. علائم جسمانی که اکثر افراد مبتلا از آنها رنج می‌برند عبارتند از: حالت سرگیجه، فشار در ناحیه سینه و پرش قلب، افت فشارخون، معده درد، عدم تمرکز، دلشوره، دیدن پرده‌ای جلوی چشم، و از این دست. به همین دلیل اغلب مثلا از احتمال داشتن بیماری قلبی به نگرانی و ترس می‌افتند و از پزشک می‌خواهند که آنها را بخاطر احتمال بیماری قلبی مورد معالجه قرار دهد. (بسیاری از مراجعین بعد از یک دوره طولانی به اصطلاح خوددرمانی و بعد دارودرمانی (که اکثرا سعی می‌کنند با داروهای گیاهی و به توصیه این و آن عمل کنند) به متخصص روان‌درمانی مراجعه می‌کنند).

 

همانطور که در طبقه‌بندی اصلی اختلال اضطرابی به آن اشاره شد، اختلالات اضطرابی را به سه گروه «عمومی و فراگیر»، «حمله‌های هراسی» و «فوبیا» تقسیم می‌کنند. در این میان اختلالات فوبیا خود به زیردسته‌های دیگری تقسیم می‌شود که عبارتند از «گذرهراسی»، «هراس اجتماعی و یا جمع‌هراسی» و «هراس‌های منفرد».

 

اختلال اضطراب عمومی و فراگیر

این اختلال معمولا بصورت سینه‌خیز و رفته‌رفته شکل می‌گیرد و بطور معمول بعداز یک تجربه مشخصی که برای فرد بسیار فشار آور بوده‌است. رفته‌رفته این حالت به شکل احساس هراسی در می‌آید طولانی‌‌مدت و ادامه‌دار که در اکثر محیطها، در رابطه با اکثر چیزها و در بیشتر رابطه‌های فرد وجود دارد؛ احساس هراس و نگرانی نسبت به چیزهایی که می‌توانند اتفاق بیافتند و فرد مبتلا به اضطراب فراگیر تنها برای مدت بسیار کوتاهی قادر است که خود را از آن رها سازد. در این حالت فرد گزارش می‌دهد که «همیشه این افکار وحشتناک را دارم و هیچ نمی‌توانم این افکار را از خودم دور کنم» و علائمی را گزارش می‌کنند که شامل اینها هستند:

 

  1. ناآرامی و بی‌قراری حرکتی مانند لرزش در اندام، گرفتگی عضلات و پرش دست و یا پا (مثلا در خواب)،
  2. تحرک‌پذیری شدید و غیرقابل کنترل فغالیت‌های بدنی که به شکل احساس تنگی نفس، عرق زیاد، خشکی دهان و سرگیجه ظاهر می‌شود،
  3. افزایش شدید توجه متمرکز بر خود و هوشیاری زیاد نسبت به خود که به شکل احساس گرفتگی و کوفتگی، مشکل در بخواب رفتن و مشکل در خوب خوابیدن، تحریک‌پذیری و یکه خوردن‌های زیاد خود را نشان می‌دهند.

 

از مشخصات دیگر این اختلال این است که فرد همواره بیشتر و بیشتر تحت اختیار هراسهایش قرار می‌گیرد و قدرت کنترل خود را بر روی آنها رفته‌رفته از دست می‌دهد «آنقدر احساس فشار می‌کنم که آرام و قرار ندارم. بدنبال هر چیزی باید روزها فکر کنم که چه اتفاقی خواهد افتاد». اگر چه این نشانه‌ها در مورد همه افراد به یکسان وجود ندارد ولی همه در یک دایره شیطانی اسیر هستند، دایره‌ای به شکل فشار دائمی، ناآرامی فزاینده، عصبانیت و علائم جسمی. بدنبال اینها وظایف روزانه و فعالیتهای لازم زندگی رفته‌رفته کنار گذاره‌شده و فرد به آینده خود بسیار ناامید می‌شود؛ که اینها تاثیرات خاص خود را بر زندگی فرد با دیگران برجای گذارده و سبب فشارهای تازه می‌شوند.

مشکل اساسی در این اختلال ادامه‌دار بودن و شدت دائمی آن است. این اختلال جزء شایعترین اختلالات هراسی است و برای مثال در آلمان حدود 2 میلیون نفر به این اختلال مبتلا هستند. علیرغم این اکثر این افراد سالها در رنج بسر می‌برند و هیچ خبری از این ندارند که این حالات در آنها به چه دلیلی بوجود می‌آیند.

اختلال حمله‌های هراسی و یا پانیک

یکی از اصلی‌ترین نشانه‌های این اختلال این است که این حملات بطور ناگهانی ظاهر و تکرار می‌شود و برای آنها  تهدید کننده خارجی وجود ندارد. وقتی فردی در معرض حمله پانیک قرار می‌گیرد در عرض مدت کوتاهی شدت هراس وی به حد بالای خود می‌رسد و فرد در کنار فشار هراس علائم جسمانی نظیر تپش و پرش قلب، احساس خفگی و تنگی نفس و لرزش در اندام  را نشان می‌دهد. مدت دوام این حالات می‌تواند بین دو/سه دقیقه الی چند ساعت باشد ولی بطور معمول بین 10 الی 30 دقیقه بطول می‌انجامد. بسیاری از افراد مبتلا به این هراس در این حال وحشت از مردن پیدا می‌کنند که این خود سبب شدت گرفتن این علائم می‌شود. اگر علائم جسمانی حملات پانیک بیشتر متمرکز بر قلب باشند به آن «فوبی ‌قلبی» می‌گویند و بیشتر مردان مبتلا به پانیک در سنین میانسالی دچار «فوبی قلبی» می‌شوند.

در بسیاری موارد فرد مبتلا به پانیک یک نوع انتظار «دوباره مورد حمله هراس قرارگرفتن» را دارد و برای اینکه به این حالات نرسد از انجام کارهایی که تاکنون برایش احساس خوبی را بو‌جود می‌آورند نیز دست می‌شوید (مثلا رفتن به بیرون از خانه)، خود را از دیگران کنار می‌کشد و یا تنها زمانی که کسی همراه وی باشد در ملا عام ظاهر می‌شود و به این دلیل وابستگی‌اش به افراد در انجام کارهای خود زیاد می‌شود (مشخصا اگر به متخصص رجوع می‌کنند همیشه یکی از بستگان باید آنها را همراهی کند و‌گرنه در نوبت ملاقات حاضر نمی‌شوند).

حملات پانیک می‌توانند برای یک دوره بسیار کم شوند ولی در دوره‌های دیگر دوباره و اینبار با شدت و دفعات بیشتری تکرار شوند. این اختلال معمولا طی سالهای متمادی و با درجات مختلف پایدار می‌ماند.

 

 

اختلالات هراسی فوبیا

فوبیا به آن دسته از هراسهایی گفته‌می‌شود که در رابطه با محیط مشخص و چیزهای مشخص ظاهر می‌شوند. و اگرچه فرد دارای فوبیا به غیر عقلانی بودن دلایل هراس خود در این موارد آگاه است ولی امکان تغییر آنها را در خود ندارد. بر عکس این هر نوع تلاشی را نیز صورت می‌دهد که کسی متوجه وجود این هراس در وی نشود و داشتن این هراس را بعنوان لکه ننگی در دامن شخصیت خود می‌بیند. اختلالات هراسی فوبیا به چند دسته تقسیم می‌شوند که در اینجا بطور مختصر شرح داده‌شده‌اند.

 

اختلال گذرهراسی

در این شکل از هراس فرد مبتلا از قرار گرفتن در محیطهای خارج از خانه احساس هراس زیادی دارد. بطور معمول این محیطها شامل جاهایی می‌شوند که آدمهای زیادی در آنجا رفت و آمد دارند و یا از خانه بسیار دور هستند. فرد مبتلا در هرای از این بسر می‌برد که نکند در این اماکن دچار علائمی شود که باعث شرمندگی وی شوند و یا بخاطر آنها نتواند از آن محیطها دور شود (مانند اینکه سرگیجه و حالت غش به وی دست دهد، قلب وی بگیرد و غیره). به این دلایل از رفتن به خارج از خانه بشدت پرهیز می‌کند و یا فقط زمانی بیرون می‌رود که کسی از وابستگان نزدیک همراه وی باشند. این اختلال معمولا به همراه به اختلال دیگری که آنرا بعنوان حمله هراسی می‌شناسیم ظاهر می‌شود و در کل زندگی روزانه فرد را بسیار تحت شعاع خود قرار داده و محدود می‌سازد. اختلال گذرهراسی معمولا بصورت وخیم و درازمدت در می‌آید.

 

اختلال هراس اجتماعی و یا جمع هراسی

فردی که مبتلا به این اختلال است از قرار گرفتن در مرکز توجه دیگران هراس دارد. بطور معمول زمانی که قرار باشد در مقابل جمع صحبت کرده و یا سخنرانی کند. در این حال فرد بخوبی می‌داند که برای این هراس وی علت واقعی وجود ندارد ولی در مقابل آن کاری نمی‌تواند بکند الی دوری و پرهیز از چنین موقعیتهایی و به هر قیمتی. معمولا این افراد بخاطر وجود این هراس علیرغم داشتن قابلیت فردی از رسیدن به موقعیتهای بالای شغلی محروم می‌شوند. این اختلال بطور معمول به همراه چندین مشکل دیگر نظیر اعتماد به نفس پایین، ترس از شنیدن انتقاد، ظاهر می‌شود و با علائم جسمانی به شکل اجتناب از تماس چشمی، لرزش دستها و یا عضلات دیگر، احساس تهوع و فشار ادرار در چنین مواقعی توام است.

 

اختلال هراس‌های منفرد

این دسته از اختلالات هراسی به مواقعی برمی‌گردند که فرد بطور دائم از روبرویی با چیزهای مشخص و یا موقعیت‌های ویژه‌ای هراس دارد. این چیزهای و موقعیتها بطور معمول شامل اینها هستند: هرس از جانوران، بخصوص از سگ، از حشرات، مار و یا موش، ترس از دیدن خون، ترس از قرار گرفتن در اتاقهای دربسته (مثلا آسانسور)، ترس از بلندی، ترس از پرواز با هواپیما، ترس از میکروب و باکتری. چنین ترسهایی در بخش زیادی از افراد وجود دارند ولی فقط زمانی از آنها بعنوان بیماری یاد می‌شود که بخاطر آنها در روال کار و فعالیت روزمره محدودیتهای زیادی تولید شود (مثلا با پرهیز از آنها). مثلا در این میان افرادی وجود دارند که بخاطر ترس از سگ و گربه از رفتن به بیرون از خانه پرهیز می‌کنند. در مورد اختلال هراس‌های منفرد می‌توان انتظار داشت که اگر اینها در سنین کودکی شروع شده‌باشند در سنین بعدی بطور خود بخودی برطرف شوند و احتیاجی به روان‌درمانی ندارند ولی در صورتی که در سنین بعدی شکل گرفته باشند بدون کمک تخصصی امکان رفع آنها وجود ندارد.

 

نکته مهم در مورد  اختلالات اضطراب هراسی

هرکدام از شکلهای مختلف اختلالهای هراسی می‌توانند حالت وخیم بخود بگیرند و در ادامه خود اختلالات دیگری را بوجود بیاورند مانند افسرده‌گی، اعتیادهای مختلف، حتی روان‌پریشی‌ها و اختلالات شخصیتی. بنابراین مدارا کردن و ساختن با این اختلالات نه تنها نشاندهنده قدرت فرد نیست بلکه باعث ناراحتی‌های چندجانبه‌ای خواهد شد که دیگر در کنترل هیچ کس نخواهد بود.

 

برای مطالعه بیشتر ...

محمد بازدید : 337 شنبه 17 فروردین 1392 نظرات (0)
ختلال خلقی- عاطفی

این راهنما شناختی پایه‌ای از افسردگی را بزبان عمومی توضیح می‌دهد.

اختلال افسردگی چیست؟

هر آدمی، اگر در واقعیت زندگی کند، انتظار آنرا ندارد که همواره شاد و سرحال باشند. بدیهی است که هر آدمی در طول زندگی، غم و دلتنگی و اندوه را کم و یا زیاد تجربه كرده و همواره نیز تجربه خواهد کرد. مشکلات زندگی و پیشامدهای ناخواسته تمامی ندارند. غم و اندوه عکس‌العملی طبیعی هستند که بدنبال یك پیش‌آمد غم‏انگیز خود به خود شکل می‌گیرند، مانند زمانی که فردی یکی از نزدیکان خود را از دست می‌دهد، یا زمانی که دارایی و شغل خود را از دست می‌دهد و یا در جریان تغییراتی قرار می‌گیرد و سلامتی‌اش به‌خطر می‌افتد. بدنبال چنین پیش‌آمدهایی می‌توان در رفتار و احساسات فرد بعضی از علائم ( و یا نشانگاههای) اختلال افسرد‌گی را دید. در صدر تمام این نشانگاهها «خلق غمگین» قرار دارد، ولی هنوز نمی‌توان به بر این حالت اختلال افسرد‌گی و یا افسرد‌گی بالینی نام نهاد. معمولا این نوع عکس‌العمل‌ها هر چقدر هم شدید باشند با از بین رفتن دلایل آنها رفته‌رفته برطرف می‌شوند و رفتار و احساسات فرد دوباره به حالات عادی خود بر می‌گردند. پس هر نوع غم و اندوه و دلمرده‌گی مساوی اختلال افسردگی نیست. افسرد‌گی بعنوان یک اختلال روانی شامل مجموعه‌ای از نشانگاههایی است که وقتی تعدادی از آنها به‌همراه هم و بیش‌از چند هفته ادامه داشته باشند نشاندهنده اختلال افسردگی هستند و نیاز به کمک تخصصی دارند.

 

افرادی در معرض خطر ابتلا به اختلال افسردگی قرار دارند که از یک طرف با تنش‌های‌ (استرس‌های‌) کش‌داری روبرو هستند (مثلا بخاطر اختلافات شدید و پایان‌ناپذیر خانوادگی) و یا در معرض تنش‌های شدید و آنی قرار می‌گیرند (مثل از دست دادن یکی از عزیزان) و از طرف دیگر برای روبرو شدن با آن فشارها نظام باورهای آنها یا کلا از واقعیت بدور است و یا واقعیت را بشکل یک بعدی، عمومی، غیر واضح و سراسر منفی و تغییر‌ناپذیر تلقی می‌کنند.

 


 

 شکل 1): رابطه افسردگی با پیش‌آمدها و فشارهای زندگی

 

نشانگاهها و یا علائم افسرد‌گی

فردی كه دچار اختلال افسردگی می‏شود، بیشتر اوقات احساس غمگینی می‏كند و اغلب به گریه می‏افتد. در روابط و کارهای مختلف احساس گناه عذابش می‏دهد و معتقد است كه در حق دیگران و یا در حق خودش كوتاهی کرده و یا می‏كند. فرد افسرده بیش از حد معمول تحریك پذیر می‏شود و احساس اضطراب و تنش درونی می‏كند. دچار مشكلاتی در رابطه با میزان و کیفیت خواب و خوراك و تمركز هواس می‏شود. توان وانرژی‌اش كاهش می‏یابد و احساس خستگی مفرط می‌کند. از انجام کارهای روزمره اصلا لذت نمی‌برد و بسختی می‌تواند تصمیمی را که می‌گیرد عملی کند. افكاری چون بیزاری از زندگی و ناامیدی نسبت به آینده دارد و آرزوی مرگ و گاه افكار خودكشی دارد (تقریبا 15% از افراد افسرده‌ با اقدام به خودكشی جان خود را از دست می‏دهند). تغییرات شدید خلق و خوی که هفته‌ها ادامه می‌یابد و باعث پرخاشگری و تحریک‌پذیری و یا سر در لاک خود فرو بردن می‌شوند به همراه این احساس که گویا همه با رفتار و نگاهشان وی را می‌آزارند در برخی از افراد افسرده بشدت نمایان است.

علائم و یا نشانگاههای اختلال افسردگی به چند گروه تقسیم می‌شوند (شکل 2): جسمی، رفتاری، احساسی و افکاری. از جایی که علائم هر گروه وابستگی شدیدی به علائم گروههای دیگر دارند پایدار ماندن افسردگی وابسته به شکل ارتباطی است که هر کدام این علائم در طی زمان زیادی با یکدیگر برقرار کرده‌اند. به این معنا اولین اصل برای تشخیص اختلال افسردگی وجود تعداد مشخصی از این علائم در هر گروه و در طی زمانی بیش‌از چند هفته است.

نکته‌ای که در بالای سر نشانگاههای افسردگی (شکل 2) بشدت توجه را جلب می‌کند، قوی بودن باورهایی است که مانند چتر سایه خود را بر تمام این سیستم انداخته‌است. درحالی که فرد افسرده از حالات خود در رنج است و آرزوی تغییر این حالات را دارد ولی با توان زیادی نیز اعتقاد به این دارد که افسردگی «از کنترل وی خارج است» و «تغییرپذیر نیست». از اینرو معتقد است که تغییر این علائم در اختیار و توان وی نیست، ابتدا باید چیزهای دیگر تغییر کنند تا وی دیگر افسرده نباشند. هر چه این باورها در وی قوی تر می‌شوند به پابرجا ماندن افسردگی کمک می‌کنند.

 

 

علائم افسردگی می‌توانند بصورت دوره‌ای ظاهر شوند. به اینصورت که این علائم پس از مدت کوتاهی خودبخود رفع شده و پس از زمان کوتاهی دوباره ظاهر ‌شوند؛ که در این حال به این نوع افسردگی «اختلال افسردگی ادواری» می‌گوییم. این نوع افسردگی را می‌توان به خالی و پرشدن باتری‌های قابل شارژ تشبیه کرد.

در موارد دیگر علائم افسردگی می‌توانند بطور دائم وجود داشته باشند که البته در این صورت در اکثر مواقع شدت افسردگی به‌ شکلی خفیف ادامه دارد و نتیجتا کیفیت زندگی را مدام تحت شعاع خود قرار می‌دهد، بصورتی که فرد تصور می‌کند این علائم جزو ثابت شخصیت او هستند؛ در این حال آنرا بعنوان «اختلال افسردگی فراگیر» می‌شناسیم. طبیعی است که وجود این اختلال بر کیفیت زندگی و روابط فرد اثر دائمی می‌گذارد و این افراد بخصوص از زاویه روابط خود با دیگران بشدت در فشار و محدودیت قرار دارند، چون قادر به ادامه و پرورش تماس‏هاى اجتماعی خود نیستند، کمتر دوست دارند و روابط آنها با دیگران بسیار سطحی است. این افراد معمولا از «کمبود مهارتهای ارتباط بین فردی» بسیار رنج می‌برند و ممکن است توانایی ادامه کارهای روزانه و یا ادامه شغل و تحصیل را نیز از دست بدهند. بصورتی که اکثرا این افراد رمق تمرکز ندارند و توان یادگیری در آنها بشدت ضعیف ‌است. یا اینکه در برخی موارد حتی توان رعایت بهداشت شخصی خود را نیز ندارند. به تفریح و پرداختن به کارهایی که می‌توانند برای آنها کمک بزرگی باشند علاقه نشان نمی‌دهند و کلا منفی‌باف و بی‌حوصله می‌شوند.

در بعضی موارد ممکن است یک نوع بیماری جسمی زمینه‌ساز افسردگی باشد. در این نوع افسردگی‌ها برای مثال بد‌کاری غده تیرویید نقش مهمی را دارد. به این صورت که بخاطر کارکرد پایین غده تیروئید، بدن به اندازه کافی هورمون «تیروکسین» تولید نمی‌کند و در نتیجه کار سوخت و ساز مواد در بدن بدرستی صورت نمی‌گیرد. بدنبال این اختلال هورمونی نوعی احساس دل‌مردگی، غم و بی‌رمقی شکل می‌گیرد. اگر بد‌کاری تیروئید ادامه بیابد در درازمدت تولید «افسردگی هورمونی» می‌کند که تمیز دادن آن از افسردگی‌های دیگر بسیار سخت خواهد بود چرا که علائم آن کاملا مانند اختلال افسردگی است. به این دلیل قبل از هر نوع روان‌درمانی ابتدا باید آزمایشات جسمی صورت بگیرد تا از وجود یا عدم وجود زمینه‌سازهای جسمی افسردگی کاملا اطلاع حاصل شود.

در موارد دیگری بیماری‌های عفونی پشت سرهم نیز می‌توانند باعث افسردگی شوند، چرا که در اثر وجود مداوم بیماری‌های عفونی سیستم ایمنی بدن بسیار ضعیف می‌شود و احساس کوفتگی، بی‌رمقی و غم را بدنبال می‌آورد. اگر در پی این حالات، فرد از دست‌زدن به کارهای لازم زندگی پرهیز کند، خود را از روابط روزمره کنار بکشد در نتیجه پس‌خوراندهای مثبت و ممکن زندگی را رفته رفته از دست می‌دهد و کم کم بدنبال این رفتارهای افسرده، افکار افسرده نیز به سراغش می‌آیند.

 

افسردگی بسیار شایع است

تحقیقات سازمان بهداشت جهانی نشان می‌دهند که تقریبا 5 ٪ از کل انسانهای کره زمین در طول عمر خود حداقل یک دوره افسردگی را تجربه می‌کنند. میزان مراجعه به مراکز درمانی و مطبهای خصوصی بخاطر افسردگی رقمی حدود 60 الی 75٪ کل اختلالات روانی را تشکیل می‌دهد که در این میان آمار مراجعه کننده‌گان زن 26٪ و مرد 12٪ از کل مراجعین برآورد شده‌است. همچنین برآورد شده‌است که 3-2٪ از مردها و 7-4٪ از زنها در کل جمعیت دنیا مبتلا به اختلال افسردگی هستند. در همین راستا آمارهای سازمان جهانی بهداشت نشان می‌دهند که از هر ده نفر بیماری که به پزشک عمومی مراجعه می‌کند حداقل 2 نفر مبتلا به اختلال افسردگی هستند ولی متاسفانه بسیاری از پزشکان عمومی هنوز توان تشخیص به موقع افسردگی را در مراجعین خود ندارند و آنها را بسیار دیر و پس از سالها اقدامات دارویی بی‌اثر به رواندرمانی تشویق می‌کنند. علیرغم آنکه در طی چند سال گذشته بخاطر وسایل ارتباط جمعی حساسیت اجتماعی برای قبول افسردگی بعنوان یک «بیماری» تقویت شده‌است ولی هنوز بسیاری از مردم بخاطر احساس شرم و برداشت نادرست از اختلالات روانی سالها با این اختلال می‌سازند و تنها با تو‌داری و تحمل، فشار آنرا تحمل می‌کنند...

برای مطالعه بیشتر به جزوه افسردگی مراجعه کنید

تعداد صفحات : 169

درباره ما
باشگاه هم اندیشان شبکه چهار
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    نظرسنجی
    کدوم بهتره
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1127
  • کل نظرات : 239
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 672
  • آی پی امروز : 62
  • آی پی دیروز : 74
  • بازدید امروز : 90
  • باردید دیروز : 102
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 474
  • بازدید ماه : 4,482
  • بازدید سال : 86,588
  • بازدید کلی : 889,427
  • کدهای اختصاصی
    امار