loading...
باشگاه هم اندیشان شبکه چهار
آخرین ارسال های انجمن
محمد بازدید : 647 شنبه 06 خرداد 1391 نظرات (0)

کسی باور نخواهد کرد
اما من به چم خویش می بینم
کهمردی پیش چشم خلق بی فریاد می میرد
نه بیمار است
نه بردار است
نه درقلبش
فروتابیده شمشیری
نه تا پر در میان سینه اش تیری
کسی را نیست بر این مرگ بی فریاد تدبیری
لبش خندان و دستش گرم
نگاهش شاد
تو پنداری که دارد خاطری از هر چه غم آزاد
اما من به چشم خویش می بینم
به آن تندی که آتش می دواند شعله در نیزار
به آن تلخی که می سوزد تن آیینه
در زنگار
دارد از درون خویش می پوسد
بسان قلعه ای فرسوده کز طاق و رواقش خشت م یبارد
فرو می ریزد از هم
در سکوت مرگ بی فریاد
چنین مرگی که دارد یاد ؟
کسی آیا نشان از آن تواند داد ؟
نمی دانم
که این پیچیده با سرسام این آوار
چه می بیند
درین جانهای تنگ و تار
چه میبیند درین دلهای ناهموار
چه میبیند درین شبهای وحشت بار
نمی دانم
ببینیدش
لبش خندان و دستش گرم
نگاهش شاد
نمی بیند کسی اما ملالش را
چو شمع تندسوز اشک تا گردن زوالش را
فرو پژمردن باغ دلاویز خیالش را
صدای
خشک سر بر خاک سودن های بالش را
کسی باور نخواهد کرد

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
باشگاه هم اندیشان شبکه چهار
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    نظرسنجی
    کدوم بهتره
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1127
  • کل نظرات : 239
  • افراد آنلاین : 33
  • تعداد اعضا : 672
  • آی پی امروز : 202
  • آی پی دیروز : 325
  • بازدید امروز : 325
  • باردید دیروز : 595
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2,843
  • بازدید ماه : 2,843
  • بازدید سال : 84,949
  • بازدید کلی : 887,788
  • کدهای اختصاصی
    امار