بیداری ملولش را
در قهوه خانه های
پر دود بندری دور
از سرزمین قومی
بیگانه با خدا
تقسیم می کند
و خوابهای دایره وارش را
در کوچه های کودکی صبح
هر روز صبح و عصر
بر بوی بازگشت
چشمش به روی صفحه پراکنده می شود
در روزنامه هم خبری نیست
گویا زمان ز جنبش باز ایستاده است
آنجا شکنج زندان
شاید اعدام
وینجا بلای کژدم غربت
پیری و انتظار
آن سبزه زار
مخمل روحش را
فرسوده نخ نما کرده ست
در کوچه های کودکی صبح
آن شهسوار رندان
می آید
از نورتاب رشته ی ابریشم شفق
بر قامت بلندش
افکنده سرخ گونه ردایی
می آید از جنوب
می پوید از شمال
او معنی تمام جهت هاست
او نبض هر سکون و صدایی
اما
بیداری ملولش خالی ست
چشمش
به روی صفحه
پراکنده میشود
در روزنامه هم خبری نیست
آخرین ارسال های انجمن
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
128 | 6265 | soha |
![]() |
65 | 3451 | soha |
![]() |
32 | 7465 | mokarrame |
![]() |
1 | 856 | golbarg |
![]() |
0 | 581 | golbarg |
![]() |
0 | 537 | golbarg |
![]() |
0 | 530 | golbarg |
![]() |
0 | 528 | golbarg |
![]() |
0 | 492 | golbarg |
![]() |
7 | 1211 | golbarg |