زمان جاري : شنبه 16 تیر 1403 - 8:05 بعد از ظهر
نام کاربري : پسورد : يا عضويت | رمز عبور را فراموش کردم
...در حال بارگيري لطفا صبر کنيد
صفحه اصلي / شعر / دفتر اشعار سهراب سپهری
ارسال پاسخ جديد
دفتر اشعار سهراب سپهری
تعداد بازدید: 955
shamim آفلاين

ارسال‌ها : 152

عضويت:21 /6 /1391

سن: 17

تشکرها : 47

تشکر شده : 69

دفتر اشعار سهراب سپهری

کفشهایم کو؟

چه کسی بود صدا زد سهراب؟آشنا بود صدا مثل هوا با تن برگ

مادرم در خواب است

و منوچهر و پروانه و شاید همه مردم شهر

شب خرداد به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیه ها میگذرد

و نسیمی خنک از حاشیه سبز پتو خواب مرا میروبد

بوی هجرت میآید

بالش من پر آواز پر چلچله هاست

صبح خواهد شد وبه این کاسه آب آسمان هجرت خواهد کرد...

یه وقتایی ادم اینقدر تنهاست که دوست داره یکی صداش کنه حتی اشتباهی.......
یکشنبه 28 آبان 1391 - 16:12
ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
shamim آفلاين

ارسال‌ها : 152

عضويت:21 /6 /1391

سن: 17

تشکرها : 47

تشکر شده : 69

پاسخ 1 : دفتر اشعار سهراب سپهری

نام شعر : روشن شب

روشن است آتش درون شب

وز پس دودش

طرحی از ویرانه های دور.

گر به گوش آید صدایی خشک:

استخوان مرده می لغزد درون گور.

دیرگاهی ماند اجاقم سرد

و چراغم بی نصیب از نور.

خواب دربان را به راهی برد.

بی صدا آمد کسی از در،

در سیاهی آتشی افروخت .

بی خبر اما

که نگاهی در تماشا سوخت.

گرچه می دانم که چشمی راه دارد بافسون شب،

لیک می بینم ز روزن های خوابی خوش:

آتشی روشن درون شب

یه وقتایی ادم اینقدر تنهاست که دوست داره یکی صداش کنه حتی اشتباهی.......
یکشنبه 28 آبان 1391 - 16:12
ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
shamim آفلاين

ارسال‌ها : 152

عضويت:21 /6 /1391

سن: 17

تشکرها : 47

تشکر شده : 69

پاسخ 2 : دفتر اشعار سهراب سپهری

نام شعر : سرود زهر

می مکم پستان شب را

وز پی رنگی به افسون تن نیالوده

چشم پر خاکسترش را با نگاه خویش می کاوم.

از پی نابودی ام ، دیری است

زهر میریزد به رگ های خود این جادوی بی آزرم

تا کند آلوده با آن شیر

پس برای آن که رد فکر او را گم کند فکرم،

می کند رفتار با من نرم.

لیک چه غافل!

نقشه های او چه بی حاصل!

نبض من هر لحظه می خندد به پندارش.

او نمی داند که روییده است

هستی پر بار من در منجلاب زهر

و نمی داند که من در زهر می شویم

پیکر هر گریه، هر خنده،

در نم زهر است کرم فکرمن زنده،

در زمین زهر می روید گیاه تلخ شعر من.

یه وقتایی ادم اینقدر تنهاست که دوست داره یکی صداش کنه حتی اشتباهی.......
یکشنبه 28 آبان 1391 - 16:12
ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
shamim آفلاين

ارسال‌ها : 152

عضويت:21 /6 /1391

سن: 17

تشکرها : 47

تشکر شده : 69

پاسخ 3 : دفتر اشعار سهراب سپهری

نام شعر : سراب

آفتاب است و، بیابان چه فراخ!

آفتاب است و، بیابان چه فراخ!

نیست در آن نه گیاه و نه درخت.

غیر آوای غرابان، دیگر

بسته هر بانگی از این وادی رخت.

در پس پردهیی از گرد و غبار

نقطهیی لرزد از دور سیاه:

چشم اگر پیش رود، میبیند

آدمی هست که میپوید راه.

تنش از خستگی افتاده ز کار.

بر سر و رویش بنشسته غبار.

شده از تشنگیاش خشک گلو.

پای عریانش مجروح ز خار.

هر قدم پیش رود، پای افق

چشم او بیند دریایی آب.

اندکی راه چو میپیماید

میکند فکر که میبیند خواب.

میکند فکر که میبیند خواب

یه وقتایی ادم اینقدر تنهاست که دوست داره یکی صداش کنه حتی اشتباهی.......
یکشنبه 28 آبان 1391 - 16:13
ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
shamim آفلاين

ارسال‌ها : 152

عضويت:21 /6 /1391

سن: 17

تشکرها : 47

تشکر شده : 69

پاسخ 4 : دفتر اشعار سهراب سپهری

نام شعر : غمی غمناک

شب سردی است ، و من افسرده.

راه دوری است ، و پایی خسته.

تیرگی هست و چراغی مرده.

می کنم ، تنها، از جاده عبور:

دور ماندند ز من آدم ها.

سایه ای از سر دیوار گذشت ،

غمی افزود مرا بر غم ها.

فکر تاریکی و این ویرانی

بی خبر آمد تا با دل من

قصه ها ساز کند پنهانی.

نیست رنگی که بگوید با من

اندکی صبر ، سحر نزدیک است:

هردم این بانگ برآرم از دل :

وای ، این شب چقدر تاریک است!

خنده ای کو که به دل انگیزم؟

قطره ای کو که به دریا ریزم؟

صخره ای کو که بدان آویزم؟

مثل این است که شب نمناک است.

دیگران را هم غم هست به دل،

غم من ، لیک، غمی غمناک است.

یه وقتایی ادم اینقدر تنهاست که دوست داره یکی صداش کنه حتی اشتباهی.......
یکشنبه 28 آبان 1391 - 16:13
ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
shamim آفلاين

ارسال‌ها : 152

عضويت:21 /6 /1391

سن: 17

تشکرها : 47

تشکر شده : 69

پاسخ 5 : دفتر اشعار سهراب سپهری

نام شعر : مرغ معما

دیر زمانی است روی شاخه این بید

مرغی بنشسته کو به رنگ معماست

نیست هم آهنگ او صدایی، رنگی

چون من در این دیار، تنها، تنهاست

گرچه درونش همیشه پر زهیاهوست،

مانده بر این پرده لیک صورت خاموش

روزی اگر بشکند سکوت پر از حرف،

بام و در این سرای میرود از هوش.

راه فرو بسته گرچه مرغ به آوا،

قالب خاموش او صدایی گویاست.

میگذرد لحظهها به چشمش بیدار،

پیکر او لیک سایه – روشن رؤیاست.

رسته ز بالا و پست بال و پر او

زندگی دور مانده: موج سرابی

سایهاش افسرده بر درازی دیوار

پرده دیوار و سایه: پرده خوابی

خیره نگاهش به طرح خیالی

آنچه در آن چشمهاست نقش هوس نیست

دارد خاموشی اش چون با من پیوند،

چشم نهانش به راه صحبت کس نیست

ره به دورن میبرد حمایت این مرغ:

آنچه نیاید به دل، خیال فریب است

دارد با شهرهای گمشده پیوند:

مرغ معما در این دیار غریب است

یه وقتایی ادم اینقدر تنهاست که دوست داره یکی صداش کنه حتی اشتباهی.......
یکشنبه 28 آبان 1391 - 16:13
ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
shamim آفلاين

ارسال‌ها : 152

عضويت:21 /6 /1391

سن: 17

تشکرها : 47

تشکر شده : 69

پاسخ 6 : دفتر اشعار سهراب سپهری

نام شعر : مرگ رنگ

رنگی کنار شب

بی حرف مرده است.

مرغی سیاه آمده از راههای دور

می خواند از بلندی بام شب شکست.

سرمست فتح آمده از راه

این مرغ غم پرست.

در این شکست رنگ

از هم گسسته رشته هر آهنگ.

تنها صدای مرغک بی باک

گوش سکوت ساده می آراید

با گوشوار پژواک.

مرغ سیاه آمده از راههای دور

بنشسته روی بام بلند شب شکست

چون سنگ ، بی تکان.

لغزانده چشم را

بر شکل های درهم پندارش.

خوابی شگفت می دهد آزارش:

گل های رنگ سر زده از خاک های شب.

در جاده های عطر

پای نسیم مانده ز رفتار.

هر دم پی فریبی ، این مرغ غم پرست

نقشی کشد به یاری منقار.

بندی گسسته است.

خوابی شکسته است.

رویای سرزمین

افسانه شکفتن گل های رنگ را

از یاد برده است.

بی حرف باید از خم این ره عبور کرد:

رنگی کنار این شب بی مرز مرده است.

یه وقتایی ادم اینقدر تنهاست که دوست داره یکی صداش کنه حتی اشتباهی.......
یکشنبه 28 آبان 1391 - 16:14
ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
shamim آفلاين

ارسال‌ها : 152

عضويت:21 /6 /1391

سن: 17

تشکرها : 47

تشکر شده : 69

پاسخ 7 : دفتر اشعار سهراب سپهری

نام شعر : رو به غروب

ریخته سرخ غروب

جابجا بر سر سنگ.

کوه خاموش است.

می خروشد رود.

مانده در دامن دشت

خرمنی رنگ کبود.

سایه آمیخته با سایه.

سنگ با سنگ گرفته پیوند.

روز فرسوده به ره می گذرد.

جلوه گر آمده در چشمانش

نقش اندوه پی یک لبخند.

جغد بر کنگره ها می خواند.

لاشخورها، سنگین،

از هوا، تک تک ، آیند فرود:

لاشه ای مانده به دشت

کنده منقار ز جا چشمانش،

زیر پیشانی او

مانده دو گود کبود.

تیرگی می آید.

دشت می گیرد آرام.

قصه رنگی روز

می رود رو به تمام.

شاخه ها پژمرده است.

سنگ ها افسرده است.

رود می نالد.

جغد می خواند.

غم بیاویخته با رنگ غروب.

می تراود ز لبم قصه سرد:

دلم افسرده در این تنگ غروب.

یه وقتایی ادم اینقدر تنهاست که دوست داره یکی صداش کنه حتی اشتباهی.......
یکشنبه 28 آبان 1391 - 16:14
ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
shamim آفلاين

ارسال‌ها : 152

عضويت:21 /6 /1391

سن: 17

تشکرها : 47

تشکر شده : 69

پاسخ 8 : دفتر اشعار سهراب سپهری

غمی غمناک

شب سردی است ، و من افسرده.

راه دوری است ، و پایی خسته.

تیرگی هست و چراغی مرده.

می کنم ، تنها، از جاده عبور:

دور ماندند ز من آدم ها.

سایه ای از سر دیوار گذشت ،

غمی افزود مرا بر غم ها.

فکر تاریکی و این ویرانی

بی خبر آمد تا با دل من

قصه ها ساز کند پنهانی.

نیست رنگی که بگوید با من

اندکی صبر ، سحر نزدیک است:

هردم این بانگ برآرم از دل :

وای ، این شب چقدر تاریک است!

خنده ای کو که به دل انگیزم؟

قطره ای کو که به دریا ریزم؟

صخره ای کو که بدان آویزم؟

مثل این است که شب نمناک است.

دیگران را هم غم هست به دل،

غم من ، لیک، غمی غمناک است

روياي قو آنلاین نیست. گزارش پست خلاف

پاسخ با نقل قول

یه وقتایی ادم اینقدر تنهاست که دوست داره یکی صداش کنه حتی اشتباهی.......
یکشنبه 28 آبان 1391 - 16:15
ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
shamim آفلاين

ارسال‌ها : 152

عضويت:21 /6 /1391

سن: 17

تشکرها : 47

تشکر شده : 69

پاسخ 9 : دفتر اشعار سهراب سپهری

آسمان ،آبی تر

آب،آبی تر

من در ایوانم،رعنا سرحوض

رخت می شوید رعنا

برگ ها می ریزد

مادرم صبحی می گفت:موسم دلگیری است

من به او گفتم:زندگانی سیبی است

گاز باید زد با پوست

زن همسایه در پنجره اش،تور می بافد،می خواند

من ودا می خوانم،گاهی نیز

طرح می ریزم سنگی ،مرغی ،ابری

آفتابی یکدست

سارها آمدند

تاه لادن ها پیدا شده اند

من اناری را ،می کنم دانه،به دل می گویم:

خوب بود این مردم ،دانه های دلشان پیدا بود

می پرد در چشمم آب انار :اشک می ریزم

مادرم می خندد

رعنا هم

یه وقتایی ادم اینقدر تنهاست که دوست داره یکی صداش کنه حتی اشتباهی.......
یکشنبه 28 آبان 1391 - 16:15
ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
shamim آفلاين

ارسال‌ها : 152

عضويت:21 /6 /1391

سن: 17

تشکرها : 47

تشکر شده : 69

پاسخ 10 : دفتر اشعار سهراب سپهری

اسباب عیش نیست به کاشانه ی جهان

می برد کاش سیل فنا خانه ی جهان

خون می خورم،خون دل خویش همچو خم

تا پا نهاده ایم به می خانه ی جهان

مستی درد دارد و در پی خمار غم

نوشیده ایم باده ز پیمانه ی جهان

غم ماند و عمر رفت دریغا که هیچ سیل

این نقش را نشست ز ویرانه ی جهان

جز نقش درهم دنیا چه دیده ایم

ما را به خواب می کند افسانه ی جهان

در زیر آسیای فلک کاش از فشار

یک باره خرد می شدی این دانه ی جهان

منبع: کتاب هنوز در سفرم

یه وقتایی ادم اینقدر تنهاست که دوست داره یکی صداش کنه حتی اشتباهی.......
یکشنبه 28 آبان 1391 - 16:16
ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
shamim آفلاين

ارسال‌ها : 152

عضويت:21 /6 /1391

سن: 17

تشکرها : 47

تشکر شده : 69

پاسخ 11 : دفتر اشعار سهراب سپهری

میوه تاریک

باغ باران خورده می نوشید نور.

لرزشی در سبزه های تر دوید:

او به باغ آمد،درونش تابناک،

سایه اش در زیر و بم ها ناپدید.

شاخه خم می شد به راهش مست بار،

او فراتر از جهان برگ و بر.

باغ،سرشار از تراوش های سبز،

او،درونش سبز تر، سر شار تر.

در سر راهش درختی جان گرفت

میوه اش همزاد همرنگ هراس.

پرتویی افتاد در پنهان او:

دیده بود آن را به خوابی ناشناس.

در جنون چیدن از خود دور شد.

دست او لرزید،ترسید از درخت.

شور چیدن ترس را از ریشه کند:

دست آمد، میوه را چید از درخت.

یه وقتایی ادم اینقدر تنهاست که دوست داره یکی صداش کنه حتی اشتباهی.......
یکشنبه 28 آبان 1391 - 16:16
ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
shamim آفلاين

ارسال‌ها : 152

عضويت:21 /6 /1391

سن: 17

تشکرها : 47

تشکر شده : 69

پاسخ 12 : دفتر اشعار سهراب سپهری

آسمان آبیست

پر است از هیاهو

هیاهویی که در میان آن جوجه ای می آموزد

رمز پرواز

تا بتواند بپرد از آسمان

نمیداند چه خواهد شد

اما باز پرواز میکند

نمیترسد از کرکسی که در بالای درخت در انتظار اوست

یا که از بلندی سخره ها...

اما باز می پرد

به امید پرواز, به امید این که میرود و تمام رنج ها را به فراموشی می سپرد

و این است رسم زندگی...

یه وقتایی ادم اینقدر تنهاست که دوست داره یکی صداش کنه حتی اشتباهی.......
یکشنبه 28 آبان 1391 - 16:16
ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
shamim آفلاين

ارسال‌ها : 152

عضويت:21 /6 /1391

سن: 17

تشکرها : 47

تشکر شده : 69

پاسخ 13 : دفتر اشعار سهراب سپهری

...من نمی دانم که چرا می گویند:

اسب حيوان نجيبى است،

کبوتر زیباست!

و چرا در قفس هیچکسی کرکس نیست!

گل شبدر چه کم از لاله ی قرمز دارد؟

چشمها را باید شست...

جور دیگر باید دید...

یه وقتایی ادم اینقدر تنهاست که دوست داره یکی صداش کنه حتی اشتباهی.......
یکشنبه 28 آبان 1391 - 16:17
ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
shamim آفلاين

ارسال‌ها : 152

عضويت:21 /6 /1391

سن: 17

تشکرها : 47

تشکر شده : 69

پاسخ 14 : دفتر اشعار سهراب سپهری

بیمار

می کند خیره به یک نقطه نگاه

خوب در عمق نگاهش پیداست

سردی و یاس و غم سنگینی

غیر از این هر چه بگویم خطاست

توی این دخمه ی تاریک و عبوس

روی یک کهنه تشک بنشسته

از همه جای جهان چیست که او

به همین گوشه غم دل بسته

با زبانی که بود مبهم وگنگ

لب افسرده ی او میگوید

داستانها همه از تلخی عمر

عمر گم گشته که او می جوید

بس که دیدست به خود زحمت و رنج

خورده پیشانی او چین و چروک

گرد ایام بر آن بنشسته

تن او لاغر و باریک چو دوک

غیر تنهایی و خاموشی و غم

توی این دخمه نه با اوست کسی

شاید اوراست فقط این حسرت

که به مرگش نبود دسترسی

حالتی ژرف به او بخشیده است

چشمهایش که کمی رفته فرو

خسته و بی حرکت می نگرد

پرده ی زندگی تیره ی او

می نهد گاه به لب سیگاری

تا رود فکر و خیال از بر او

می زند حلقه ی آبی رنگی

دود سیگار به دور سر او

یه وقتایی ادم اینقدر تنهاست که دوست داره یکی صداش کنه حتی اشتباهی.......
یکشنبه 28 آبان 1391 - 16:18
ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
shamim آفلاين

ارسال‌ها : 152

عضويت:21 /6 /1391

سن: 17

تشکرها : 47

تشکر شده : 69

پاسخ 15 : دفتر اشعار سهراب سپهری

نیلوفر

از مرز خوابم می گذشتم

سایه ی تاریک یک نیلوفر

روی همه ی این ویرانه فرو افتاده بود.

کدامین باد بی پروا

دانه ی این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد؟

در پس درهای شیشه ای رویاها

در مرداب بی ته آیینه ها

هرجا که من گوشه ای از خودم را مرده بودم

یک نیلوفر روییده بود.

گویی او لحظه لحظه در تهی من می ریخت

و من در صدای شکفتن او

لحظه لحظه خودم را می مردم.

بام ایوان فرو می ریزد

و ساقه ی نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد؟

نیلوفر رویید

ساقه اش از ته خواب شفافم سرکشید.

من به رویا بودم

سیلاب بیداری رسید.

چشمانم را در ویرانه ی خوابم گشودم:

نیلوفر به همه ی زندگی ام پیچیده بود.

در رگ هایش من بودم که می دویدم.

هستی اش در من ریشه داشت

همه ی من بود.

کدامین باد بی پروا

دانه ی این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد؟

یه وقتایی ادم اینقدر تنهاست که دوست داره یکی صداش کنه حتی اشتباهی.......
یکشنبه 28 آبان 1391 - 16:18
ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
shamim آفلاين

ارسال‌ها : 152

عضويت:21 /6 /1391

سن: 17

تشکرها : 47

تشکر شده : 69

پاسخ 16 : دفتر اشعار سهراب سپهری

پس از لحظه های دراز

بر درخت خاکستری پنجره ام برگی رویید

و نسیم سبزی تار و پود خفته مرا لرزاند

و هنوز من

ریشه های تنم را در شنهای رویاها فرو نبرده بودم

که به راه افتادم

پس از لحظه های دراز

سایه دستی روی وجودم افتاد

و لرزش انگشتانش بیدارم کرد

و هنوز من

پرتو تنهای خودم را

در ورطه تاریک درونم نیفکنده بودم

که به راه افتادم

پس از لحظه های دراز

پرتو گرمی در مرداب یخ زده ساعت افتاد

و لنگری آمد و رفتنش را در روحم ریخت

و هنوز من

در مرداب فراموشی نلغزیده بودم

که به راه افتادم

پس از لحظه های دراز

یک لحظه گذشت

برگی از درخت خاکستری پنجره ام فرو افتاد

دستی سایه اش را از روی وجودم برچید

و لنگری در مرداب ساعت یخ بست

و هنوز من چشمانم را نگشوده بودم

که در خوابی دیگر لغزیدم

یه وقتایی ادم اینقدر تنهاست که دوست داره یکی صداش کنه حتی اشتباهی.......
یکشنبه 28 آبان 1391 - 16:18
ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
roz آفلاين

ارسال‌ها : 185

عضويت:2 /11 /1391

سن: 21

تشکرها : 134

تشکر شده : 5

پاسخ 17 : دفتر اشعار سهراب سپهری

ممنون همش عالیه

ستاره درخشان.عضو رسمی باشگاه
چهارشنبه 04 بهمن 1391 - 20:12
وب کاربر ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
sahra آفلاين

ارسال‌ها : 116

عضويت:3 /11 /1391

محل زندگي: اراک

سن: 18

تشکرها : 26

تشکر شده : 8

پاسخ 18 : دفتر اشعار سهراب سپهری

شمیم جون انگار شما خیلی بیکاری عزیزم!!!!

زن قداست دارد...برای داشتنش باید مرد بود نه نر...
چهارشنبه 16 اسفند 1391 - 12:49
ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
shabgardashegh370 آفلاين

ارسال‌ها : 2578

عضويت:13 /6 /1391

محل زندگي: پشت کامپیوترم

تشکرها : 6

تشکر شده : 136

پاسخ 19 : دفتر اشعار سهراب سپهری

خیلیییییییییییییییییییییییییییییی عالی

هی فلانی ... به حرمت اون چیزی ک با خودت بری حق برگشتن نداری بی لیاقت ...
شنبه 26 اسفند 1391 - 21:39
وب کاربر ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.

تمامی حقوق این قالب مربوط به همین انجمن میباشد|طراح قالب : ابزار فارسی -پشتیبانی : رزبلاگ

: